پریشانیدن

لغت نامه دهخدا

پریشانیدن. [ پ َ دَ] ( مص ) پراکندن. متفرق کردن. متشتت کردن. تار و مارکردن. || بدحال و پریشان گردانیدن. بیخودگردانیدن. مضطرب کردن. || تنگدست کردن.

فرهنگ عمید

۱. پریشان کردن.
۲. پراکنده کردن.

پیشنهاد کاربران

بپرس