پریشان شدن


معنی انگلیسی:
disconcert, muddy, snarl

لغت نامه دهخدا

پریشان شدن. [ پ َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) پراکنده گشتن. متفرق و متشتت شدن. تقسﱡم. تَفَّرق. افشان شدن. بباد داده شدن. تذعذع. تَبَدﱡد. تَحَتْرُف. برقَشَه. اصداع. تصدّع :
مگر که نار کفیده است چشم دشمن تو
کز او مدام پریشان شده ست دانه نار.
فرخی.
حکیما ز بهر تو شد در طبایع
جواهر نه از بهر ایشان پریشان.
ناصرخسرو.
|| تنگدست و گدا شدن. بدبخت شدن. مضطرب شدن. التدام. || مضطرب شدن.لمط.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- پراگنده شدن افشان شدن بباد تفرق داده شدن متفرق و متشتت شدن تقسم تفرق . ۲- تنگدست شدن گداشدن بدبخت شدن مضطر شدن . ۳- مضطرب شدن .

مترادف ها

disperse (فعل)
پریشان کردن، پراکنده کردن، متفرق کردن، متفرق ساختن، پریشان شدن

پیشنهاد کاربران

بپرس