پریشان حالی

/pariSAnhAli/

مترادف پریشان حالی: بی نوایی، تنگدستی، تهیدستی، آشفته خاطری، دلتنگی، ملالت

متضاد پریشان حالی: رفاه زدگی

معنی انگلیسی:
crisis, unease, distressed condition, adversity

لغت نامه دهخدا

پریشان حالی. [ پ َ ] ( حامص مرکب ) اضطراب. بدحالی. بدبختی. تنگدستی. تبه روزگاری :
دوست آن باشد که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی.
سعدی.
|| ملالت. دلتنگی.

فرهنگ فارسی

۱- بدحالی تنگدستی بدبختی . ۲- دلتنگی ملالت .

فرهنگ عمید

۱. بدحالی: دوست آن دانم که گیرد دست دوست / در پریشان حالی و درماندگی (سعدی: ۷۱ ).
۲. بدبختی.
۳. تنگدستی.

پیشنهاد کاربران

بپرس