پریشان حال

/pariSAnhAl/

مترادف پریشان حال: آشفته، آشفته خاطر، افسرده، بدبخت، بینوا، پریشان، پریشان خاطر، دژم، زار، سراسیمه، شوریده، مشوش، مضطرب

متضاد پریشان حال: آسوده خاطر

معنی انگلیسی:
agitated, mad, distressed

فرهنگ فارسی

( صفت ) بدحال بدبخت دلگیر مضطرب ناراحت .

فرهنگ عمید

۱. دلگیر، دل تنگ.
۲. بدبخت.
۳. مضطرب. * بدحال.

مترادف ها

disturbed (صفت)
مضطرب، اشفته، مختل، پریشان، مختل شده، ناراحت، پریشان حال

distressed (صفت)
فرومایه، فرومانده، پریشان، پریشان حال

پیشنهاد کاربران

سراسیمه. . . نگران. . . اشفته. . . .
شیباندل
چو از خنجرروز بگریخت شب
همی رفت شیباندل و خشک لب.
فردوسی.
مضطرب الاحوال

بپرس