پریشان بودن

لغت نامه دهخدا

پریشان بودن. [ پ َ دَ ] ( مص مرکب ) متفرق بودن. پراکنده بودن. || درهم بودن. ژولیده بودن. آشفته بودن. || اضطراب داشتن. متوحش بودن. خیالات واهی داشتن. سرگردان بودن. || غمناک بودن. دلتنگ بودن. || فقیر و تهی دست بودن. بدحال بودن. || افشانده بودن. از هم باز و پراکنده و متفرق بودن.

فرهنگ فارسی

متفرق بودن پراکنده بودن

پیشنهاد کاربران

have kittens
mainly BRITISH, INFORMAL
If someone has kittens, they become extremely worried or upset by something
Note: In the Middle Ages it was said that if a pregnant woman was having stomach pains she had kittens clawing inside her womb

بپرس