پری گرفته. [ پ َ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) کسی را گویند که جن با او یار شده باشد و او را ازمغیبات خبر دهد و از ماضی و مستقبل گوید و دزدبُردَه پیدا کند و هرچیز که در خاطر میگذرانی و ازو بپرسی بگوید و اگر خوابی دیده باشی و آنرا فراموش کرده باشی از او بپرسی جواب گوید و تعبیر نماید و از احوال غایب نیز خبر دهد و بعربی او را کاهن خوانند. ( برهان قاطع ). جن زده. پریدار. مصروع : یزدان بخش بسرائی فرود آمد، خداوند سرای را گفت بدین شهر شما هیچ کاهن هست یا هیچ پری گرفته ای او را بخوانید، گفت زنی هست او را بیاوردند. ( تاریخ طبری ترجمه بلعمی ). خُم چو پری گرفته ای یافته صرع و کرده کف خطِّ مُعزّمان شده برگ رز از مزعفری.
خاقانی.
فرهنگ فارسی
( صفت ) کس یکه جن با او یار شده باشد و از مغیبات خبر دهد .