پرگهر. [ پ ُ گ ُ هََ ] ( ص مرکب ) پرگوهر. || صاحب گوهری نیک. صاحب اصلی بزرگ : سپهبد چنین گفت با بخردان که ای نامور پرگهر موبدان.فردوسی.هر آن عشق یوسف که زین پیشتربد اندر دل آن بت پرهنرسبک جملگی جمع شد سربسرمیان دل یوسف پرگهر.شمسی ( یوسف و زلیخا ).
پرگهرپر مروارید، پرازجواهرارزشمندپرمهرمعنی پر از جواهر و طلا و زرپر از جواهر و طلا و زرجواهرات ز یاد داخل کشور.جواهرات فراوانپر گهر=جواهر فراوان_جواهر بسیار_جواهر زیاد_پرجواهر_پربار_چیز های باارزش فراوان.پر بارپرازطلاپر جواهرجواهر زیادپر مرواریدپر جواهرپراز جواهرپر مرواریدمشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)+ عکس و لینک