پرگس. [ پ َ گ َ ] ( ق ) بمعنی معاذاﷲ. ( فرهنگ اسدی چ طهران و نسخه نخجوانی ) پرگست. دورباد. هرگز : گرچه نامردمیست ، مهر و وفاش بشود هیچ از این دلم ، پرگس .
۱- هرگز . مبادا . حاشا . معاذالله . پرگس . : (بهمت چون فلک عالی بصورت همچو مه رخشا فلک چون او بود ? پر گست . مه چون او (قطران ) یا پر گست باد . دور باد . : ( سخنها که گفتی تو پر گست باد . دل و جان از آن بد کنش پست باد . ) ( فردوسی )
فرهنگ عمید
= پرگست
پیشنهاد کاربران
پَرگَس یا پَرگَست: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) پر: داشتَن! ( اوستایی و پهلوی: دارِش ) ، پاییدن ( پایش! ) ، زیر پر و بال گرفتن! - دور و بر، پیرامون ( پیرامَن ) ، اطراف، گرداگرد مانند: پرگار، پرچم، پرورش، پرهیز، پرستار! ... [مشاهده متن کامل]
. گَست، گُست ( gasta، gōst ) : گَند، بد، زشت، نِکوهیده، نازیبا - گُستاخی، دُرشتی، پرخاش، خشن، وحشی، نَخراشیده! - ترسناکی، وحشتناک، هولناک، موحش، ناخوشایند، ناگوار . معنی: خدا نکرده ( ناکرده، نکنه ) ، دور از جون ( جان ) ، مَبادا، هرگز، نباشد ( هَمِستار: باشد که! ) . ( ( آن را با واژه پهلوی "ویستر: گُشودن، گُستردن، پهن کردن" یکسان ندانید! مانند: ویستَهم یا گُستَهم، ویستور! ) ) واژه انگلیسی "ghastly، ghost" هم از این واژه گرفته شده است! . واژه هایی که از آن ساخته شد: گُجَستک: نفرین شده، پلید، پلشت! گُستاخ: بی ادب، بی آزرم و حیا، بی چشم و رو مَگَس: اوستایی: مَخشی ( maxši ) مَئه: حشره مانند:مورچه - مَئُیری ( maoiri ) معنی مگس: حشره موذی ( خَرَفستَر! ) مزه گس داشتن: مزه نارس، نَخَراشیده ( زُمُخت ) و نَچَسب داشتن . مینوی خرد، فَرگَرد ( فصل ) 61، بند36: čē agar�"pargast"�ōy ān yazišngarīh nē kunēd ud ān zōhr ō ān zrēh nē rēzēd, kū ān amar xrafstar be [nē] abesīhēd, ēg hamē ka wārān wārēd xrafstar ēdōn wārēd čiyōn wārān معنی: چه ( زیرا ) اگر "خدای ناکرده ( پَرگَست ) " آن[مراسم] یَزِشن را نکند و آن زُوهر را به دریا نریزد تا آن حیوانات موذی ( خَرَفستَر ) بی شمار نابود شوند، پس هنگامی که باران ببارد، حیوانات موذی ( خَرَفستَر ) مانند: باران فرو بارند. ( ( زور یا زوهر: مایع یا آبی آمیخته با شیر هست که در هنگام یَزِشن بهره می گیرند به مانند آب مقدس مسیحیان در هنگام غسل تعمید! ) )