پرک ساس پس. [ پْرِ / پ ِ رِ ]( اِخ ) بروایت هرُدوت کبوجیه در سفر مصر «شبی در خواب دید که قاصدی از راه رسید و خبر داد که سمردیس بر تخت سلطنت نشسته و سر به آسمان میساید. از این خواب نگرانی او بیشتر شد و پرک ساس پس نامی را که از رجال پارس بود بشوش فرستاد تا برادر او را بکشد و این شخص سمردیس را بقول بعضی در شکار کشت و بعقیده برخی او را بکنار دریای اریتره ( خلیج پارس ) کشانیده در آب انداخت و غرق کرد.» ( ایران باستان ص 481 ). و داستان قتل این شاهزاده و نام قاتل او در روایات مورخان دیگر بنحوی دیگر ذکر شده است. این پرک ساس پس مورد احترام کبوجیه بود و پسرش سمت آبداری کبوجیه داشت و بروایت هرُدوت این کار شغل محترمی بوده است. «روزی کبوجیه از پرک ساس پس پرسید: پارسی ها مرا چگونه مردی میدانند و درباره من چه میگویند؟ او جواب داد همه ترا میستایند ولی میگویند که تو شراب را زیاد دوست داری. این بود جواب پرک ساس پس در باب عقیده پارسی ها درباره کبوجیه و او در خشم شده چنین گفت : از این حرف آنها پس معلوم میشود که مرا بی عقل و احمق میدانند در این صورت حرف سابق آنها دروغ بوده. توضیح آنکه سابقاً در موقع شوری با کرزوس و بعض پارسیها، کبوجیه پرسیده بود که عقیده پارسیها درباره اوو پدرش کوروش چیست آنها گفته بودند که او بهتر از پدرش است چه او مالک تمام چیزهائی است که پدرش داشت بعلاوه تسلط بر مصر و دریاها. کرزوس که در این مجلس مشورت حاضر بود با پارسیها هم عقیده نشده و چنین گفته بود: پسر کوروش ، بعقیده من تو با پدرت مساوی نیستی چه او پسری مانند تو گذاشت و تو هنوز پسری مانند خودنداری. این حرف کرزوس کبوجیه را خوش آمده و آنرا تصدیق کرده بود. بنابراین وقتی که پرک ساس پس چنان جوابی داد کبوجیه حرف پارسی ها را بیاد آورده به پرک ساس پس چنین گفت : ببین پارسی ها درست میگویند یا حماقت خودشان را نشان میدهند، اگر من تیری بطرف پسرت ، که در درگاه ایستاده بیندازم و درست بوسط قلب او اصابت کند معلوم خواهد شد که حرف پارسیها پوچ است و اگر به نشانه نزنم حرف آنها راست است و من روحاً ناخوشم پس از این حرف زه کمان را کشیده تیری به طرف آن جوان انداخت و چون او افتاد و مرد کبوجیه امر کرد تن او را شکافتند و معلوم شد که تیر به قلب او خورده. در این حال کبوجیه غرق شادی شده به پرک ساس پس گفت آیا بتو ثابت شدکه من دیوانه نیستم بلکه دیوانه خود پارسیها هستند.بگو، آیا کسی را دیده ای که مانند من تیر به نشانه بزند؟ پرک ساس پس چون دید که کبوجیه دیوانه است از ترس اینکه مبادا جان خودش هم بخطر افتد جواب داد شاها، من تصور میکنم که خدا هم نتواند اینطور تیر به نشانه بزند. ( ایران باستان ص 499-500 ). کبوجیه در مرض موت خود داستان مأموریت پرک ساس پس و قتل سمردیس را بسرداران و بزرگان پارس گفت اما پرک ساس پس پس از مرگ کبوجیه از بیم انتقام ، قتل سمردیس را انکار کرد و بهمین سبب بزرگان پارس در صحت گفتار کبوجیه تردید کرده و بتحقیق در آن برخاستند و چون حقیقت حال بر آنان مکشوف شد مقارن این احوال سمردیس مغ، غاصب سلطنت ، و برادر او پاتی زی تِس مصمم شدند که پرک ساس پس را بطرف خود جلب کنند چه اولاً پسر او را کبوجیه کشته بود و ثانیاً چون او مأمور قتل سمردیس بود میدانست که سمردیس زنده نیست. علاوه بر این پرک ساس پس در میان پارسیان مقام بزرگی داشت و مغان میخواستند او را با خود همراه کنند. پس پرک ساس پس را دعوت کرده و حقیقت قضیه را باو گفته بقید قسم از او قول گرفتند این راز را بروز ندهد که مردم فریب خورده اند و این شخص که بر تخت نشسته سمردیس مغ است نه پسر کوروش و در ازای نگاه داشتن سر وعده های زیادی به او دادند و بعد از آنکه پرک ساس پس تکلیف آنها را قبول کرد گفتند حالا یک کار دیگر هم باید بکنی. ما پارسیها را بقصر دعوت میکنیم و تو باید بالای برج رفته بمردم بگوئی کسی که بر ما حکومت میکند سمردیس پسر کوروش است لاغیر. این تکلیف را از آن جهت کردند که پرک ساس پس مورد اعتماد پارسیها بود و مکرر ازوشنیده بودند که سمردیس پسر کوروش زنده است. پرک ساس پس به این تکلیف راضی شد. پس از آن مغها مردم را به قصر دعوت کردند و پرک ساس پس بالای برج رفته درحال عوض شد، گوئی که وعده خود را فراموش کرد چه شروع کرد از ذکر نسب کوروش و کارهای خوبی را که کوروش برای مردم کرده بود بخاطرها آورده گفت من سابقاً این راز را پنهان میداشتم چه در مخاطره بودم ولی حالا مجبورم که حقیقت را بگویم. بعد قضیه کشته شدن سمردیس پسر کوروش را بدست خود و بحکم کبوجیه بیان کرده گفت سمردیس پسر کوروش زنده نیست و کسانی که بر شما حکومت میکنند مغانند، شما را فریب داده اند و بر شماست که حکومت را ازآنها بازستانید و الا باید منتظر بلیاتی بزرگ باشید.این بگفت و خود را از بالای برج بزیر انداخت و با سربزمین آمد. در اینجا هرُدوت گوید چنین مرد پرک ساس پس که در تمام مدت عمر خود با نام بلند بزیست. ( ایران باستان صص 522-523 ). بنابر نقل ژوستن ( کتاب 1 بند 10 ) پرک ساس پس نام مغی بود که برادر خود را بر تخت سلطنت نشاند نه نام یکی از بزرگان پارس. ژوستن گوید: «چون کبوجیه خواست به مصر رود مغی را پرک ساس پس نام نگهبان قصر خود کرد ( نلدکه گوید که ژوستن اسم او را گومتس نوشته ولی از ترجمه کتاب او چنین اسمی دیده نمیشود شاید در نسخه دیگر چنین نوشته شده باشد ). این مغ وقتی که شنید کبوجیه درگذشته ، سمردیس پسر کوروش را کشت و برادرش را که اُرُپاست نام داشت و به سمردیس شبیه بود بتخت نشاند.» مابقی روایت ژوستن چنان است که هرُدوت ذکر کرده است لیکن بنابر آنچه ژوستن آورده است چون هفت تن هم قسم برای قتل سمردیس دروغین وارد قصر شدند و جدال درگرفت مغ مذکور ( پرک ساس پس ) نخست دو تن را بکشت و سپس بقتل رسید. رجوع به ایران باستان صص 481 - 484 - 499 - 517 - 518 - 522 - 523 - 531 شود.