پرچیدن

لغت نامه دهخدا

پرچیدن. [ پ َ دَ ] ( مص ) فروبردن میخ در چیزی و سر نازک میخ را با زخم و ضرب پهن کردن. پرچین کردن. ( شعوری ج 1 ص 241 ).

فرهنگ عمید

= پرچ * پرچ کردن

واژه نامه بختیاریکا

( پَر چیدِن * ) لبه ی چیزی رابرگرداندن یا بریدن

پیشنهاد کاربران

پرچیدن: در لری به پنداشت ودریافت برسر کسی ریختن برای نمونه بر سر فروشنده برای خرید ریختن . جانوران نیز برای چریدن گیاه و آب ، مردم می گویند حیوانات پرچیده اند به خوردن کیک وفلان خوردنی ویا آشامیدنی.
پرچیدن در زبان سیستانی به معنی ماساژ دادن و مالش دست و پایی که درد میکنه

بپرس