پرپیچ و تاب


معنی انگلیسی:
convoluted, winding

لغت نامه دهخدا

پرپیچ و تاب. [ پ ُ چ ُ] ( ص مرکب ) پرپیچ و خم. که پیچ و تاب بسیار دارد.
- گفتاری پرپیچ و تاب ؛ گفتاری مبهم که مفهوم آن دیر دریافته شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) که پیچ و تاب بسیار دارد پر چین و شکن . یا گفتار پر پیچ و تاب . که مفهوم آن پیچیده و درک آن مشکل باشد درهم بغرنج .

فرهنگ عمید

آنچه پیچ وتاب بسیار داشته باشد، پرپیچ وخم، پرچین وشکن.

پیشنهاد کاربران

( ( نعیم سینی زیربغل دستمال دستش را کشید روی قفسه پرونده ها زیر عکس مرد سبیلو و سرخس پر پیچ وتاب . ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 11 . ) )

بپرس