پروفسور جیمز موریارتی یک شخصیت ساختگی در داستان شرلوک هلمز، اثر آرتور کانن دویل است. وی یک مشاور جنایتکار است که شرلوک او را ناپلئون جنایتکاری می خواند. همچنین او را به عنوان مشاورِ تبهکاری می شناسند. او در داستان مشکل نهایی از آبشار رایشنباخ سقوط می کند و می میرد.
وی نماد شخصیتی شرور، پلید، قدرتمند، با نفوذ و نابغه است، یا به عبارتی دست پشت پردهٔ تمام جنایاتی که اتفاق می افتند ( که هیچ وقت گیر نمی افتد ) از همکاران او میتوان به سرهنگ سباستین موران اشاره کرد
بخشی از حرف های شرلوک هلمز راجع به پروفسور موریارتی:
( ( نیمی از زشتی ها و تبهکاری های لندن و تمام جرم و جنایت نامکشوف در این شهر بزرگ زیر سر اوست. نابغه است، فیلسوف است، یک متفکر انتزاعی است. ذهنش درجه اول است. مثل عنکبوتی در مرکز تار خودش نشسته، ولی آن تار آن کار تنک، یکهزار رشته دارد که از مرکز آن به اطراف تنیده شده و موریارتی کوچکترین ارتعاش هر رشته را می شناسد. خودش کار زیادی انجام نمی دهد. نقشه می کشد، ولی عوامل او متعدد و بسیار سازمان یافته هستند هر گاه لازم باشد جنایتی انجام بگیرد، فرض کنیم سندی به سرقت برود، خانه ای مورد تفتیش قرار بگیرد، شخصی به درک واصل شود، پیامی برای پروفسور ارسال می گردد و او برنامه اش را می چیند و به همان ترتیب کار انجام می گردد. عامل اجرا ممکن است گیر بیفتد. در آن صورت وجوه لازم برای پرداخت وجه الضمان یا اجرت وکیل تأمین می گردد؛ ولی آن قدرت مرکزی که عامل اجرا را به کار می گیرد هرگز گیر نمی افتد، حتی مورد سوظن هم قرار نمی گیرد ) )
"ماجرای مساله نهایی" مکالمه با دکتر واتسن دربارهٔ پروفسور موریارتی:
( ( هلمز: تا بحال برایت دربارهٔ پروفسور موریارتی صحبت کرده ام؟
واتسن: منظورت همان دانشمند جنایتکاری است که دزدها همانقدر شهرت دارد که…
هلمز: حواست را جمع واتسن!!!
واتسن: می خواستم بگویم که میان مردم ناشناخته است.
هلمز فریاد زد: یک اشاره… یک اشارهٔ کاملاً آشکار!!!واتسن، کم کم یه جور شوخ طبعی غیر منتظرهٔ شیطنت آمیز در تو به وجود می آید که باید یاد بگیرم مراقبش باشم؛ ولی اینکه موریارتی را جنایتکار خواندی از نظر حقوقی یک افترا بود و عظمت و غرابت کار او نیز در همین است. بزرگترین توطئه گر همهٔ اعصار، سازمان دهندهٔ همهٔ امور شیطانی، مغز متفکر جامعه جنایتکاران، نابغه ای که می تواند سرنوشت ملتها را بسازد یا تباه کند. او چنین آدمی است؛ ولی چنان مبری از سوظن عمومی است، چنان مصون از انتقاد است، چنان به لحاظ تدبیر و پنهان کاری تحسین برانگیز است که می تواند دقیقاً به خاطر همین کلماتی که به زبان آوردی تو را به دادگاه بکشاند و با مستمری سالیانه ات به عنوان خسارت شخصیت آزردهٔ خود پیروز از دادگاه بیرون بیاید. مگر او نویسندهٔ کتاب کتاب دینامیک سیارک ها نیست؟ کتابی که به چنان مراتب خاص و نادری در ریاضیات محض وارد می شود که می گویند در نشریات علمی هیچ کس توانایی انتقاد از آن را نداشته؟ مگر می شد چنین آدمی را متهم کرد؟ نقش شما به ترتیب چنین خواهد بود:دکتر مفتری و پروفسوری که به او تهمت زده اند. واتسن اسن نبوغ است؛ ولی اگر آدم های حقیر دست از سرم بردارند قطعاً نوبت او هم می رسد ) )
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفوی نماد شخصیتی شرور، پلید، قدرتمند، با نفوذ و نابغه است، یا به عبارتی دست پشت پردهٔ تمام جنایاتی که اتفاق می افتند ( که هیچ وقت گیر نمی افتد ) از همکاران او میتوان به سرهنگ سباستین موران اشاره کرد
بخشی از حرف های شرلوک هلمز راجع به پروفسور موریارتی:
( ( نیمی از زشتی ها و تبهکاری های لندن و تمام جرم و جنایت نامکشوف در این شهر بزرگ زیر سر اوست. نابغه است، فیلسوف است، یک متفکر انتزاعی است. ذهنش درجه اول است. مثل عنکبوتی در مرکز تار خودش نشسته، ولی آن تار آن کار تنک، یکهزار رشته دارد که از مرکز آن به اطراف تنیده شده و موریارتی کوچکترین ارتعاش هر رشته را می شناسد. خودش کار زیادی انجام نمی دهد. نقشه می کشد، ولی عوامل او متعدد و بسیار سازمان یافته هستند هر گاه لازم باشد جنایتی انجام بگیرد، فرض کنیم سندی به سرقت برود، خانه ای مورد تفتیش قرار بگیرد، شخصی به درک واصل شود، پیامی برای پروفسور ارسال می گردد و او برنامه اش را می چیند و به همان ترتیب کار انجام می گردد. عامل اجرا ممکن است گیر بیفتد. در آن صورت وجوه لازم برای پرداخت وجه الضمان یا اجرت وکیل تأمین می گردد؛ ولی آن قدرت مرکزی که عامل اجرا را به کار می گیرد هرگز گیر نمی افتد، حتی مورد سوظن هم قرار نمی گیرد ) )
"ماجرای مساله نهایی" مکالمه با دکتر واتسن دربارهٔ پروفسور موریارتی:
( ( هلمز: تا بحال برایت دربارهٔ پروفسور موریارتی صحبت کرده ام؟
واتسن: منظورت همان دانشمند جنایتکاری است که دزدها همانقدر شهرت دارد که…
هلمز: حواست را جمع واتسن!!!
واتسن: می خواستم بگویم که میان مردم ناشناخته است.
هلمز فریاد زد: یک اشاره… یک اشارهٔ کاملاً آشکار!!!واتسن، کم کم یه جور شوخ طبعی غیر منتظرهٔ شیطنت آمیز در تو به وجود می آید که باید یاد بگیرم مراقبش باشم؛ ولی اینکه موریارتی را جنایتکار خواندی از نظر حقوقی یک افترا بود و عظمت و غرابت کار او نیز در همین است. بزرگترین توطئه گر همهٔ اعصار، سازمان دهندهٔ همهٔ امور شیطانی، مغز متفکر جامعه جنایتکاران، نابغه ای که می تواند سرنوشت ملتها را بسازد یا تباه کند. او چنین آدمی است؛ ولی چنان مبری از سوظن عمومی است، چنان مصون از انتقاد است، چنان به لحاظ تدبیر و پنهان کاری تحسین برانگیز است که می تواند دقیقاً به خاطر همین کلماتی که به زبان آوردی تو را به دادگاه بکشاند و با مستمری سالیانه ات به عنوان خسارت شخصیت آزردهٔ خود پیروز از دادگاه بیرون بیاید. مگر او نویسندهٔ کتاب کتاب دینامیک سیارک ها نیست؟ کتابی که به چنان مراتب خاص و نادری در ریاضیات محض وارد می شود که می گویند در نشریات علمی هیچ کس توانایی انتقاد از آن را نداشته؟ مگر می شد چنین آدمی را متهم کرد؟ نقش شما به ترتیب چنین خواهد بود:دکتر مفتری و پروفسوری که به او تهمت زده اند. واتسن اسن نبوغ است؛ ولی اگر آدم های حقیر دست از سرم بردارند قطعاً نوبت او هم می رسد ) )
wiki: پروفسور موریارتی