پروریدن

لغت نامه دهخدا

پروریدن. [ پ َرْ وَ دَ ] ( مص ) پروردن. پروراندن. پرورانیدن. تیمار کردن. پرورش دادن. تربیت کردن. بار آوردن. بزرگ کردن. ترشیح. تعلیم. تأدیب :
یوز را هرچند بهتر پروری
چون یکی خشم آورد کیفر بری.
رودکی.
مار را هرچند بهتر پروری
چون یکی خشم آورد کیفر بری.
بوشکور.
بکشت از گوان جهان شست مرد
همه پروریده بگرد نبرد.
دقیقی.
جهانا ندانم چرا پروری
که پرورده خویش را بشکری.
فردوسی.
جهانا مپرورچو خواهی درود
چو می بدروی پروریدن چه سود.
فردوسی.
چنان پروریدیش دایه بناز
که روزی بچیزی نبودش نیاز.
فردوسی.
چنین گفت با دختر سرفراز
که ای پروریده بناز و نیاز.
فردوسی.
که چون بچه شیر نر پروری
چودندان کند تیز کیفر بری.
فردوسی.
بکوه و کنام و بمردار خون
همی پروریدم بخاک اندرون.
فردوسی.
که مانده ست شاهم بر آن خاک خشک
سیه ریش او پروریده به مشک.
فردوسی.
بکشت از تکینان چین شست مرد
همه پروریده بگرد نبرد.
فردوسی.
چنین یال و این چنگهای دراز
نه والا بود پروریدن به ناز.
فردوسی.
همی پروریدش به ناز و به رنج
بدو بود شاد و بدو داد گنج.
فردوسی.
بنزد نیایادگار از پدر
نیا پروریده مر او[ هوشنگ ] را ببر.
فردوسی.
بدو دادمت روزگاری دراز
همی پروریدت ببر بر بناز.
فردوسی.
بدو گفت منذر بسی رنج دید
که آزاده بهرام را پرورید.
فردوسی.
که کهتر برادر بدو سرفراز
قبادش همی پروریدی به ناز.
فردوسی.
آن خادم را نعلینی چند بر گردن زد و گفت شما ملک زادگان را چنین می پرورید!. ( نوروزنامه ).
نه سگ دامن کاروانی درید
که دهقان نادان که سگ پرورید.
سعدی ( بوستان ).
یکی بچه گرگ می پرورید
چو پرورده شد خواجه را بردرید.
سعدی ( گلستان ).
نشنیده ای که چه گفت آنکه از پروریده خویش جفا دید؟. ( گلستان ).
|| حمایت کردن. نوازش کردن :
گوئی برفت حافظ از یاد شاه یحیی
یارب بیادش آور درویش پروریدن.
حافظ.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

پروردن
( مصدر ) ۱- پروردن پرورش دادن ۲- تغذیه پروراندن . ۳- حمایت کردن نوازش کردن . ۴- افراختن بزرگ کردن .
پروردن پروراندن

فرهنگ معین

(پَ وَ دَ ) (مص م . ) ۱ - پروردن . ۲ - تغذیه . ۳ - حمایت کردن .

فرهنگ عمید

= پروردن

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

پروریدنپروریدنپروریدنپروریدن

بپرس