دریغ فر جوانی و عز اوی دریغ
عزیز بود از این پیش همچنان سپریغ
بناز باز همی پرورد ورا دهقان
چو شد رسیده نیابد ز تیغ تیز گریغ.
شهید بلخی.
یوز را هرچند بهتر پروری چون یکی خشم آورد کیفر بری.
رودکی.
مار را هر چند بهتر پروری چون یکی خشم آورد کیفر بری.
ابوشکور.
بر آن پرورد کش همی پروری بیاید بهر راه کش آوری.
ابوشکور.
نورد بودم تا ورد من مورّد بودبه روی ورد مرا ترک من همی پرورد.
کسائی.
بداد و بدانش بدین وخردورا پاک یزدان همی پرورد.
فردوسی.
جهانا ندانم چرا پروری چو پرورده خویش را بشکری.
فردوسی.
جهانا مپرور چو خواهی درودچو می بدروی پروریدن چه سود.
فردوسی.
چنین است کردار این گوژپشت بپرورد وپرورده خویش کشت.
فردوسی.
همان را که پرورد در بر بنازدرافکند خیره بچاه نیاز.
فردوسی.
مرا کاش هرگز نپروردیم چو پرورده بودی نیازردیم.
فردوسی.
کسی دشمن خویشتن پروردبگیتی درون نام بد گسترد.
فردوسی.
بپرورده بودم تنت را بنازبرخشنده روز و شبان دراز.
فردوسی.
بپرورد تا بر تنش بد رسیدوز آن بهر ماهوی نفرین سزید.
فردوسی.
گذشته سخن یاد دارد خردبدانش روان را همی پرورد.
فردوسی.
تو مر بیژن خرد را درکناربپرور نگهدارش از روزگار.
فردوسی.
بفرهنگ یازد کسی کش خردبود در سر و مردمی پرورد.
فردوسی.
بپروردشان از ره بدخوئی بیاموختشان کژی و جادوئی.
فردوسی.
که با شاه نوشین بسر برده ام ترانیز دربر بپرورده ام.
فردوسی.
ترا از دو گیتی برآورده اندبچندین میانجی بپرورده اند.
فردوسی.
پدر شاه و رستمش پرورده است بیشتر بخوانید ...