سیاوخش راپروراننده بود
بدو نیکوئیها رساننده بود.
فردوسی.
نخستین که آیدش نیروی جنگ همان پروراننده آرد بچنگ.
فردوسی.
بدان پروراننده گفت ای پدرنیاید ز من گازری کارگر.
فردوسی.
بهر سو همی رفت خواننده ای که بهرام را پروراننده ای.
فردوسی.
همه بچه را پروراننده اندستایش به یزدان رساننده اند.
فردوسی.
|| بوجودآورنده : برآرنده گرد گردان سپهر
همو پروراننده ماه و مهر.
عنصری.
|| غذادهنده.