پروازه

لغت نامه دهخدا

پروازه. [ پ َرْ زَ /زِ ] ( اِ ) توشه و طعامی را گویند که در سیر و شکار و سفر همراه بردارند و یا از دنبال بیاورند. خوردنی بود که از پس کسی برند. ( لغت فرس اسدی ) :
ای زن او روسپی این شهر را دروازه نیست
نه به هر شهری مرا از مهتران پروازه نیست.
مُرَصّعی ( از فرهنگ اسدی ).
آنان که چو من بی پر و پروازه عشقند
جز در حرم جانان پرواز نخواهند.
خاقانی.
جانا چه توان کرد که اندر ره عشقت
الا جگر سوخته پروازه ما نیست.
|| درمنه ای که از پیش عروس ریزند. ( صحاح الفرس ). درمنه ای که از پیش عروس برفروزندخرمی را. ( حاشیه نسخه چاپی فرهنگ اسدی ). || آتشی که پارسیان به شب عروسی بیفروزند و دامن عروس و داماد بهم بسته گرد آن طواف کنند. آتشی که پیش عروس افروزند. || ورق زر که ریزه سازند وشب زفاف بر داماد و عروس نثار کنند و الحال در شیراز کسی که زرورق میسازد پروازه گر میگویند. || بعضی ورق طلا و نقره را گویند که نقاشان کار فرمایند و شاهد برین آن است که در شیراز شخصی که نکسان میسازد یعنی ورق طلا و نقره را بر روی پوست می چسباند پروازه گر می خوانند. || عیش و خرمی. ( برهان ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- توشه و طعامی که کسی همراه برد یا از پس او فرستند. ۲- درمنهای که از پیش عروس برای خرمی بر افروزند . ۳- آتشی که پارسیان بشب عروسی بیفروزند و دامن عروس و داماد را بهم بسته گرد آن طواف کنند آتشی که پیش عروس افروزند . ۴- ورق زر که ریزه سازند و شب زفاف بر سر عروس و داماد نثار کنند. ۵- ورق طلا و نقره که نقاشان بر روی پوست و مانند آن کار میگذاشتند . ۶- عیش و خرمی . یا پرواز. گوش . لال. گوش .

فرهنگ معین

(پَ زِ ) (اِ. ) ۱ - توشه و طعامی که در سفر یا شکار همراه خود برند. ۲ - آتشی که ایرانیان در شب عروسی پیش پای عروس و داماد بیفروزند. ۳ - ریزه های زرورق یا هر چیز زر مانندی که در عروسی روی سر عروس و داماد می ریزند. ۴ - عیش و خرمی .

فرهنگ عمید

۱. توشه و طعامی که در سفر یا گردش و شکار با خود بردارند: جانا چه توان کرد که اندر ره عشقت / الا جگر سوخته پروازۀ ما نیست (؟: مجمع الفرس: پروازه ).
۲. آتشی که پیش پای عروس و داماد بیفروزند.
۳. زرورق و ریزه های زر که در شب عروسی بر سر عروس و داماد نثار کنند.

پیشنهاد کاربران

واژه ایست معادل "`تابع" که در ریاضی کاربرد فراوان دارد.

بپرس