تو کت این گاوهای پروارند
لاغران را مکش که بیکارند.
اوحدی.
مرغ گوید به شبان تو گذارنده خلق ز تو کرده ست ز تن قسمت پروار مرا ( کذا ).
منطقی ( از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ).
|| ( اِ ) جانوری باشد که آنرا در جای خوبی بندند و خوراک لایق دهند تا فربه شود. ( برهان ). جانوری که در خانه تابستانی خنک بربندند تا فربه شود بدین جهت پرواری گویند و مردم گمان برند که بمعنی پرورش داده است وحال آنکه بدین معنی پرورده است نه پرواری. ( رشیدی ). || ( اِمص ) پرورش. آنکه خود را بپرورانند.( لغت نامه اسدی ) :
روان پرور ایدون که تن پروری
به پروار تن رنج تا کی بری.
اسدی.
|| ( اِ ) جائی که جانوران را نگاه دارند تا فربه شوند : روز بپروار بود فربه از آن شد چنین
شب تن بیمار داشت لاغر از آن شد چنان.
خاقانی.
|| مجمره عود را خوانند... دقیقی گوید : مجمره را آتش لطیف برافروخت
عود بپروار برنهاد و همی سوخت.
( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ).
این معنی و شاهد آن در سایر نسخ لغت نامه اسدی نیز آمده است. لیکن در این بیت یا پروار بمعنی فروارخانه زمستانی و امثال آن است و یا خروار بمعنی بسیار، چه مجمره را در مصراع اول گفته و همان در مصراع دوم برای رسانیدن مقصود کافی بود. || رف و طاق و طاقچه. پرواره. || گنجینه. ( برهان ) ( جهانگیری ). || خانه تابستانی و خانه بادگیردار را نیز گویند یعنی اطراف آن تمام پنجره داشته باشد. ( برهان ). خانه تابستانی سرد. ( رشیدی ). خانه تابستانی. ( جهانگیری ). || خانه ای را گویند که بر بالای خانه سازند و دراطراف آن دریچه ها گذاشته باشند تا از هر جانب که باد در اهتزاز آید در آن خانه بوزد و آنرا پربار و پرباره و پربال و پرباله و فربال و فرباله نیز خوانند. ( جهانگیری ). برواره. ( رشیدی ). بالاخانه. || تخته هائی که سقف خانه را بدان پوشند. ( برهان ) ( جهانگیری ). || بول و پیشاب بیمار که پیش طبیب برند. ( برهان ). قاروره. دلیل. پرواره. پیسیار.|| مایه ٔاقتحام. پشتوان :
گفت دینی را که این دینار بود
کاین فژاگن موش را پروار بود .
رودکی ( از کلیله و دمنه ).
|| جغدسرای ( ؟ ) را گویند. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ).بیشتر بخوانید ...