پرهیختن. [ پ َ ت َ ] ( مص ) پرهختن. فرهیختن. فرهنجیدن. ادب کردن : هست یاقوت بهرمان ، پرهیخت ادب آمد که دیو از او بگریخت.( صاحب فرهنگ منظومه از جهانگیری ).|| پرهیز کردن.احتراز کردن. دور شدن. || رها کردن. || خالی کردن.
پرهیزیدن، پرهی کردن، ادب کردن، تربیت کردن( مصدر ) ۱- ادب کردن . ۲- پرهیز کردن . ۳- رها کردن . ۴- خالی کردن .
(پَ تَ ) (مص م . ) = پرهختن . فرهیختن . فرهنجیدن : ۱ - تربیت کردن . ۲ - پرهیز کردن . ۳ - رها کردن . ۴ - برآوردن ، برکشیدن .
دوری کردن بن ماضی = پر هیختبن مضارع= پرهیزچم پرهیختن دوستان روشن کردند. . . . . . . . انچه از نظر دور مانده است بن و بنلاد ان یعنی ���هیخ است . . . . . در فارسی هیخ در چم دور کردن و از خود راندن . . . دور شدن نیز هم هست.+ عکس و لینک