پرنیان

/parniyAn/

مترادف پرنیان: ابریشم، پرند، حریر، دیبا

معنی انگلیسی:
silk, foulard, shot silk

فرهنگ اسم ها

اسم: پرنیان (دختر) (فارسی) (تلفظ: parniyān) (فارسی: پَرنيان) (انگلیسی: parniyan)
معنی: پارچه ابریشمی دارای نقش و نگار، ( در قدیم ) پارچه ای ابریشمی دارای نقش و نگار، نوعی پارچه ی حریر که برای نوشتن به کار می بردند، پرده ی نقاشی
برچسب ها: اسم، اسم با پ، اسم دختر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

پرنیان. [ پ َ ] ( اِ ) حریر. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) ( حبیش تفلیسی ). حریر چینی که نقشها و چرخها ( ؟ ) دارد. ( نسخه ای از فرهنگ اسدی ). پرنیان حریر چینی بود منقش و پرند ساده بود. ( نسخه ای از فرهنگ اسدی ). حریر چینی که منقش باشد. ( از شرفنامه از غیاث اللغات ). ابریشمینه منقش. حریر بسته ( مُعَقَّد ) باشد منقش به شکل پرده. ( اوبهی ). پرنو. پرنون. حریر چینی که نقشهای بسیار دارد. ( صحاح الفرس ). لاد. ( برهان ) :
آمد آن نوبهار توبه شکن
پرنیان گشت باغ و برزن و کوی.
رودکی.
ای نازکک میان و همه تن چو پرنیان
ترسم که از رکوع ترا بگسلد میان.
خسروانی.
ز بس نیزه و پرنیانی درفش
ستاره شده سرخ و زرد و بنفش.
فردوسی.
ز بس نیزه و تیغهای بنفش
هوا گشت پر پرنیانی درفش.
فردوسی.
یکی نامه بنوشت کردوی نیز
بگفت اندرو پند و بسیار چیز
نهاد آن خط خسرو [پرویز ] اندر میان
بپیچید بر نامه بر پرنیان.
فردوسی.
فرائین [ گراز ] چو تاج کیان برنهاد
همی گفت چیزی کش آمد بیاد
نشینم بشاهی همی سالیان
همه پوشش از خزّ و از پرنیان.
فردوسی.
یکی خیمه پرنیان ساخته
ستاره زده جای پرداخته.
فردوسی.
بزد دست بر جوشن اسفندیار
همه پرنیان بر تنش گشت خار.
فردوسی.
چو سیصد شتر جامه چینیان
ز مخروط و مدهون و از پرنیان.
فردوسی.
درختی که پروردی آمد ببار
ببینی برش هم کنون در کنار
گرش بار خار است خود کشته ای
وگر پرنیان است خود رشته ای.
فردوسی.
غمی شد ز گفتار او مادرش
همه پرنیان خار شد در برش.
فردوسی.
چون پرند بیدگون بر روی پوشد مرغزار
پرنیان هفت رنگ اندر سرآردکوهسار.
فرخی.
گفت بر پرنیان ویشیده
طبل عطار شد پریشیده.
عنصری.
آینه دیدی بر آن گسترده مروارید خرد
ریزه الماس دیدی بافته بر پرنیان.
عنصری.
آفرین بادا بر آن شمشیر جان آهنج تو...
پرنیان رنگ است و آهن را کند چون پرنیان
گندنا رنگ است و سرها را کند چون گندنا.
قطران.
ردای پرنیان گر می بدرّی
چرا منسوج کردی پرنیانت.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

پرنون، پرن:ابریشم، حریر، پارچه ابریشمی گلدار
( اسم ) ۱- حریر چینی منقش حریر منقش حریر پرنو پرنون لاد . ۲- کاغذ یا پارچهای از حریر که بر آن چیز می نوشتند. ۳- پرد. نقاشی تابلو . ۴- قسمی انگور از نوع خوب . ۵- شمشیر . یا چون پرنیان گشتن . نرم و لطیف شدن . یا دارپرنیان . یا قول یا گفتار چون پرنیان . سخت نرم و لطیف .

فرهنگ معین

(پَ ) (اِ. ) ۱ - حریر منقش ، دیبای چینی . ۲ - پارچة ابریشمی گل دار. ۳ - پردة نقاشی .

فرهنگ عمید

نوعی پارچۀ ابریشمی منقش، دیبای منقش، حریر نازک: چون پرند نیلگون بر روی پوشد مَرغزار / پرنیان هفت رنگ اندر سر آرد کوهسار (فرخی: ۱۷۵ )، آمد این نوبهار توبه شکن / پرنیان گشت باغ و برزن و کوی (رودکی: ۵۳۱ ).

دانشنامه عمومی

پرنیان به نوعی ارامش گفته می شد که در زمان های دور در سرزمین شیرازبود این نوع فرشته رنگارنگ و دارای نقوش بسیار گل و پرندگان بوده است. [ ۱]
در ایران پرنیان اسمی زنانه است. [ ۲]
عکس پرنیانعکس پرنیانعکس پرنیان
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

چون پرند نیلگون بر روی پوشد مرغزار
پرنیان هفت رنگ اندر سر آرد کوهسار
خاک را چون ناف آهو مشک زاید بیقیاس
بید را چون پر طوطی برگ روید بیشمار
دوش وقت نیمشب بوی بهار آورد باد

...
[مشاهده متن کامل]

حبّذا باد شمال و خرّما بوی بهار
باد گویی مشک سوده دارد اندر آستین
باغ گویی لعبتان ساده دارد در کنار
ارغوان لعل بدخشی دارد اندر مرسله
نسترن لؤلؤی لالا دارد اندر گوشوار
تابر آمد جامهای سرخ مل بر شاخ گل
پنجه های دست مردم سر فرو کرد از چنار
باغ بوقلمون لباس و راغ بوقلمون نمای
آب مروارید رنگ و ابر مروارید بار
راست پنداری که خلعت های رنگین یافتند
باغهای پر نگار از داغگاه شهریار
داغگاه شهریار اکنون چنان خرم بود
کاندرو از نیکویی حیران بماند روزگار
سبزه اندر سبزه بینی چون سپهر اندر سپهر
خیمه اندر خیمه بینی چون حصار اندر حصار
سبزه ها با بانگ رود مطربان چرب دست
خیمه ها با بانگ نوش ساقیان می گسار
هر کجا خیمه ست خفته عاشقی با دوست مست
هر کجا سبزه ست شادان یاری از دیدار یار
عاشقان بوس و کنار و نیکوان نازو عتاب
مطربان رود و سرود و می کشان خواب و خمار
روی هامون سبز چون گردون ناپیدا کران
روی صحرا ساده چو دریای ناپیدا کنار
اندر آن دریا سماری وان سماری جانور
وندر آن گردون ستاره وان ستاره بیمدار
هر کجا کهسار باشد آن سماری کوه بر
هر کجا خورشید باشد آن ستاره سایه دار
معجزه باشد ستاره ساکن و خورشید پوش
نادره باشد سماری که بر و صحرا گذار
بر در پرده سرای خسرو پیروز بخت
از پی داغ آتشی افروخته خورشیدوار
بر کشیده آتشی چون مطرد دیبای زرد
گرم چون طبع جوان و زرد چون زرعیار
داغها چون شاخهای بسد یاقوت رنگ
هر یکی چون نار دانه گشته اندر زیر نار
ریدکان خواب نادیده مصاف اندر مصاف
مرکبان داغ ناکرده قطار اندر قطار
خسرو فرخ سیر بر باره دریا گذر
با کمند شصت خم در دست چون اسفندیار
اژدها کردار پیچان در کف رادش کمند
چون عصای موسی اندر دست موسی گشته مار
همچو زلف نیکوان خرد ساله تا بخورد
همچو عهد دوستان سالخورده استوار
کوه کوبان را یگان اندر کشیده زیر داغ
بادپایان را دوگان اندر کمند افکنده خوار
گردن هر مرکبی چون گردن قمری بطوق
از کمند شهریار شهر گیر شهردار
هرکه را اندر کمندشصت بازی در فکند
گشت داغش بر سرین و شانه و رویش نگار
هر چه زینسو داغ کرد از سوی دیگر هدیه داد
شاعران را با لگام و زایران را با فسار
فخر دولت بوالمظفر شاه با پیوستگان
شادمان و شادخوار و کامران و کامکار
روز یک نیمه ، کمند و مرکبان تیز تک
نیم دیگر مطربان و باده نوشین گوار
زیرها چون بیدلان مبتلی نالنده سخت
رودها چون عاشقان تنگدل گرینده زار
خسرو اندر خیمه و بر گرد او گرد آمده
یوز را صید غزال و باز را مرغ شکار
این چنین بزم از همه شاهان کرا اندر خورست
نامه شاهان بخوان و کتب پیشینان بیار
ای جهان آرای شاهی کز تو خواهد روز رزم
پیل آشفته امان و شیر شرزه زینهار
کارزاری کاندر او شمشیر تو جنبنده گشت
سربسر کاریز خون گشت آن مصاف کارزار
مرغزاری کاندر و یک ره گذر باشد ترا
چشمه حیوان شودهر چشمه یی زان مرغزار
کوکنار از بس فزع داروی بیخوابی شود
گر بر افتد سایه شمشیر تو بر کوکنار
گر نسیم جود تو بر روی دریا بر وزد
آفتاب از روی دریا زر برانگیزد بخار
ور سموم خشم تو بر ابر و باران در فتد
از تف آن ابر آتش گردد و باران شرار
ور خیال تیغ تو اندر بیابان بگذرد
از بیابان تابه حشر الماس برخیزد غبار
چون تو از بهر تماشا بر زمینی بگذری
هر بنایی زان زمین گردد بنای افتخار
تیغ و جام و باز و تخت از تو بزرگی یافتند
روز رزم و روز بزم و روز صید و روز بار
روز میدان گر ترا نقاش چین بیند به رزم
خیره گردد شیر بنگارد همی جای سوار
گرد کردن زر و سیم اندر خزینه نزد تو
نا پسندیده تر از خون قنینه است و قمار
دوستان و دشمنان را از تو روز رزم وبزم
شانزده چیزست بهره، وقت کام و وقت کار
نام وننگ و فخر و عار و عز وذل و نوش وزهر
شادی و غم، سعد و نحس و تاج و بند و تخت و دار
افسر زرین فرستد آفتاب از بهر تو
همچنان کز آسمان آمد علی را ذوالفقار
کردگار از ملک گیتی بی نیازست ای ملک
ملک تو بود اندرین گیتی مراد کردگار
گر نه از بهر عدوی تو ببایستی همی
فخر تو از روی گیتی برگرفتی نام عار
ور بخواهی بر کنی ازبن سزا باشد عدو
اختیار از تست چونان کن که خواهی اختیار
شاعران را تو زجدان یادگاری، زین قبل
هر که بیتی شعر گوید نزد تو یابد قرار
تا طرازنده مدیح تو دقیقی درگذشت
ز آفرین تو دل آکنده چنان کز دانه نار
تا بوقت این زمانه مرو را مدت نماند
زین سبب چون بنگری امروزتا روز شمار
هر نباتی کز سر گور دقیقی بر دمد
گر بپرسی ز آفرین تو سخن گوید هزار
تا نگردد باد خاک و ماه مهر و روز و شب
تا نگردد سنگ موم و سیم زر و لاله خار
تا کواکب را همی فارغ نبیند کس زسیر
تا طبایع را همی افزون نیابنداز چهار
بر همه شادی تو بادی شاد خوارو شادمان
بر همه کامی تو بادی کامران و کامکار
بزم تو از ساقیان سرو قد چون بوستان
قصر تو از لعبتان قند لب چون قندهار
شعری از فرخی سیستانی

نام نوه ی پادشاه کوروش اخامنشی
پرنیان ؛ پرندگان بهشتی
پارادایس یا پردیس ؛ باغ پرندگان بهشتی
�به نوعی پارچه ابریشمی گفته می شد که در زمان های دور در چین تولید می شد این نوع پارچه رنگارنگ و دارای نقوش بسیار گل و پرندگان بوده است. �
پرند= ساتن یا اطلس
پرنیان =مخمل
دیبا=حریر
و ابریشم =ابریسم
اسم من هم پرنیان است معنی پرنیان:حریر ، نرم تر از ابریشم،
پرنیان: به معنای ابریشمی
درفش، منسوج
معنی: پرنیان
نرم تر از ابریشم، پارچه ی سلطنتی
من خودم اسمم پرنیان هستش
و معنی اسم من فرشته و اصیل ترینش میشه نرم تر از ابریشم یا پار چه ی سلطنتی
حریر و ابریشم منقش
نوه کوروش خواهر پارمیدا هم اسمش پرنیان بوده ۷ تا خواهرن دختر های بردیا و یکیشون پرنیان بوده اما اسم زیادی ازشون نیست فقط از پارمیدا خیلی اسم بردن و توی منابع کمی اومده که پرنیان و. . . هم بوده
پرنیان : ابریشم، پرند، حریر، دیبا .
یکی از معنا های پرنیان اصیل و ریشه دار بودن هست
پرنیان از دو بخش پر نیان تشکیل شده
نیان در زبان کردی به معنای نرم و لطیف هستش
پس به این صورت هم میشه معنا کرد: نرم و لطیف مانند پر
پرنیان یعنی دنیلا دنیلا یعنی پروردگار ( :
یعنی زیبا ترین فرشته روی زمین
نرم، زیبا، ستاره هفتم، لطیف،
فرشته ای بهتر از فرشته ها
به معنی
پارچه ای ابریشمی و گران قیمت که فقط پادشاهان از ان استفاده میکردن
به معنی لطیف و نرم هم هست
به معنی در بهشت هم هست
به معنی اسمان هفتم هم هست
زیاد معنی داره
راستی اسم منم پرنیان
همه پرنیان ها فرشته های زمینی هستند
دنبال چیزی که بودم فهمیدم ممنون
معنی پرنیان، پارچه ی ابریشمی ، نرم ، لطیف، زیبا ترین ، فرشته ی روی زمین
زیبا ترین فرشته روی زمین
به معنی لطیف . نرم . زیبا . آسمان هفتم
پرنیان یعنی ماری ی حریر
پرنیان به معنی: ابریشم هستش ، که ابریشم هم بسیار نرم است . پس میشه گفت معنی اسم پرنیان نرم و لطیف هست
پارچه ی ابریشمی گران قیمت
پرنیان به معنای پارچه ابریشمی مخصوص نقاشی کردن و نوشتن که فقط افراد شایسته و خاص هستند که میتوانند به این نوع پارچه دست پیدا کنند پارچه پرنیان بسیار کمیاب و با ارزش است همان گونه که میدانید پرنیان نام دختر ایرانی است و واقعا زیباست و جزو یکی از بهترین و زیباترین اسم های دختران ایرانی جهان است
پرنیان : در پهلوی پرنگان parnagān به معنی دیبای رنگارنگ و نگارین است ، در برابر " پرند " که دیبایی بوده است یکرنگ و ساده .
( ( ز دیبای پرمایه و پرنیان
برآن گونه شد اختر کاویان ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 303. )

پرنیان به معنی پارچه ای حریر بهشتی که بال فرشتگان است و اوج نرمی و لطافت را دارد ، یعنی لطیف و باحساس و گرانبها ، حریری نرم که با لمسش عاشق لطافش میشوی 🙂❤
واقعا یک اسم بسیار زیبا و برازنده دختر ایرانی است
یک حس روحانی عالی
پرنیان یعنی پارچه ای بر بال فرشتگان . . .
پارچه ی نرم و حریص
پرنیان یعنی پارچه ی ابریشم😍
پرنیان یعنی پارچه ی پادشاهی😍
پرنیان یعنی پر از احساس😍
پرنیان یعنی پارچه ی حریر😍
پرنیان یعنی. . . .
پرده و حریری منقش بر سر در بهشت
حریر باارزش وفرشته
حریر چینی منقش ، حریر ، حریر منقش ، پرده نقاشی ، تابلو. قسمتی انگور از نوع خوب ، شمشیر. چون پرنیان گشتن : نرم و لطیف شدن.
دار پرنیان. قول یا گفتار چون پرنیان : سخت ( خیلی ) نرم و لطیف

پرنیان یعنی زیباترین پرنده ی بهشتی 😍😍
پارچه حریر و نرم لطیف
پرنیان به معنای ابریشمی هفت رنگ است ومعنی دیگر او زن زیبا است
پرنیان
نرمی احساسات لطافت زیبایی عشق یعنی پرنیان پرنیان ۷رنگ دارد واندازه ی ۷آسمان زیبا است
پرنیان یعنی بهشت که در بال فرشتگان وپرندگان پیدا میشود هر کی نام پرنیان را دارد بهترین اسم دنیا را دارد من اسمم را دوست نداشتم ولی الا ن درک می کنم که چقدر این اسم زیباست من یه ترکی هستم که نامم پرنیان هست من زیباتریت اسم را دارم
...
[مشاهده متن کامل]

پرنیان یعنی اوج لطافتو نرمی آرامشو احساس: )
پرنیان یعنی ابریشم لطیف و گل دار
پرنیان به معنی یکی از در های بهشت است 😻
پارچه حریر
پرنیان یعنی عشق لطیف جاودانگی ک در قلب های پری های بهشتی میجوشد و خود را صاحب همه ی قلب های لطیف بهشتی کرده
پارچه ی ابریشمی نرم و لطیف و زیبا
هاله ای از نور که وقتی ماه کامله دور ماه به وجود می اید
پارچه نرم و لطیف طرح دار
معنی پرنیان یعنی پارچه ای نر م بالطافت بال پرنده🌍🌍
انگلیسی این دو هم با هم فرق داره . پرنیان= parnian = پارچه ابریشم هفت رنگ ولی پرنیا = parnya = با اصل و نصب .
پرنیا از فرنیا میاد . ولی پرنیان اینطور نیست . پس معانی این دو با هم خیلی فرق داره . فکر نکنین یک ( ن ) فرقی ندارد این ( ن ) روی معانی این دواسم فرق
پرنیان یعنی آسمان هفتم
فرشته ای بهتر از فرشته ها. . .
در معنای پرنیان یکی از درهای بهشت هم اومده
حریر بهشتی دارای نقش و نگار. بسیار لطیف و نرم وگرانبها . نازکتراز بال پروانه های بهشتی.
همچون بال فرشتگان لطیف و پارچه ای ابریشمی که پادشاه ها استفاده میکنند

حریر هفت رنگ
نرم و لطیف چون پر
دیبا. نهایت لطافت

لطیف چون بال و پر پرندگان
لطیف و ظریف گرنبها
پارچه ای بر بال فرشتگان

ابریشم هفت رنگ که فقط پادشاه ها استفاده می کنند
پارچه ابریشمی دارای نقش و نگار
لطیف، حریر بهشتی ، پارچه نقشدار
نرم لطیف مانند حریر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٦٦)

بپرس