پرنعمت. [ پ ُ ن ِ م َ ] ( ص مرکب ) بسیارمال. پرکالا و اطعمه : باکالنجار و جمله گرگانیان خانه ها بگذاشته بودند پرنعمت و ساخته سوی ساری برفته. ( تاریخ بیهقی ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) پر از مال پر از کالا بسیار نعمت .
فرهنگ عمید
جایی که میوه، خواربار، و متاع فراوان باشد.
پیشنهاد کاربران
فراخ نعمت. [ ف َ ن ِ م َ ] ( ص مرکب ) پرنعمت. جایی که در آن نعمت ها فراوان بود : آن شهری شد فراخ نعمت. ( مجمل التواریخ و القصص ) . رجوع به فراخ روزی شود.