پرنسیب

/peransib/

فرهنگ معین

(پِ رَ ) [ فر . ] (اِ. ) ۱ - اصل ، اساس . ۲ - اصول اخلاق . ۳ - اصول آداب و معاشرت .

پیشنهاد کاربران

مثال: یکی از پرنسیب های مهم کاریش، ارتباط برقرار نکردن با کسانی بود که باهاشون کار میکرد.
کلمه "پرنسیپ" در فارسی از کلمه ی لاتین "principium" گرفته شده است که به معنای "آغاز" یا "ابتدا" است. در ادبیات غربی و مفهوم فلسفی، این واژه می تواند به معنای یک اصول اولیه، پایه، یا فرض اولیه استفاده شود. در فارسی، وقتی می گوییم فردی "با پرنسیپ" است، منظور این است که او دارای اصول و قوانین مشخصی در زندگی اش است و به آن ها پایبند است.
...
[مشاهده متن کامل]

کلمه لاتین principium به زبان انگلیسی هم ورود کرده که
در زبان انگلیسی، کلمه ی “principle” معادل آن است

مثال : تلاش کنید تا جایی که میشه کلمات رکیک استفاده نکنید و پرنسیب ها رعایت شه
شخصیت اخلاقی هر فرد
این واژه از فرانسوی اومده و اصلش این بوده: Principe
اصل و اصولی که اعتقاد به درستی آن در وجود شخص است، هدف مشخص
معیارها و اصولی مه تحت هیچ شرایطی قابل تغییر نباشد، ثابت در راه و روش
پایبند به ارزشهای اخلاقی
اصول احتمالا مشتق شده از principle
معیارهای اخلاقی
بنیان - بنیاد - شالوده
( پِ رَ ) [ فر . ] ( اِ. ) 1 - اصل ، اساس . 2 - اصول اخلاق . 3 - اصول آداب و معاشرت .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس