پرموز

لغت نامه دهخدا

پرموز. [ پ َ ] ( اِ ) امید و انتظار. || زنبور عسل.( برهان ). پرمور. پرموزه. پرمر. رجوع به پرمر شود.

پرموز. [ پ ُ ] ( اِ ) علف [ یابس ] را گویند. سبزه خشک شده است. ( برهان ).

فرهنگ فارسی

امید و انتظار یا زنبور عسل

پیشنهاد کاربران

بپرس