پرمور

لغت نامه دهخدا

پرمور. [ پ َ ] ( اِ ) بمعنی انتظار باشد. ( برهان ). || زنبور عسل را نیز گویند.( برهان ). پرموز. پرموزه. پرمر. رجوع به پرمر شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) زنبور عسل . یا نقش پرمور . شان عسل خان. زنبور .

پیشنهاد کاربران

بپرس