پرمه

لغت نامه دهخدا

پرمه. [ پ َ م َ ]( اِ ) بمعنی پرماه است که افزار چیزها سوراخ کردن باشد و بعربی مثقب گویند. ( برهان ). مَتّه :
ور همه اره نهی از بهر رفتن بر سرش
وی قدمها دوخته بر جای چون پرمه بود.
رضی الدین نیشابوری.
بهر لعلی عقیقی داشته جفت
عقیق از پرمه یاقوت می سفت.
امیرخسرو.
|| بمعنی پدمه هم آمده است که لخت و حصه و بهره باشد و بعضی به این معنی به ضم اول گفته اند. ( برهان ).

پرمه. [ پ ِ م َ /م ِ ] ( اِ ) کاهلی کردن در کارها. ( برهان ) ( رشیدی ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) کاهلی در کارها.

فرهنگ معین

(پِ مَ یا مِ ) (اِ. ) = پرمهه : کاهلی در کارها.

فرهنگ عمید

= پرما

گویش مازنی

/perme/ باسن – نشیمنگاه

دانشنامه عمومی

پرمه یا فارمد روستایی در دهستان تبادکان بخش مرکزی شهرستان مشهد استان خراسان رضوی ایران است. زادگاه بزرگانی همچون بوعلی فارمدی و شیخ عباسعلی سبزی خراسانی که آرامگاه این بزرگان در این روستا واقع است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا ۲٬۸۰۹ نفر ( ۸۵۶خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس پرمه
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس