پرماه

/pormAh/

لغت نامه دهخدا

پرماه. [ پ َ ] ( اِ ) افزاری باشد حکاکان و درودگران را که بدان مروارید و دیگر جواهر و چوب و تخته سوراخ کنند و بعرب مثقب خوانند. ( برهان ). پرمه. ( رشیدی ). برماه. برمه. ( جهانگیری ). دست افزار حکاکان و نجاران که بدان جواهر و چوب را سوراخ کنند. ( رشیدی ). متّه.

پرماه. [ پ ُ ] ( اِ مرکب ) ماه تمام. بَدر.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ماه تمام بدر.

فرهنگ معین

(پَ ) (اِ. ) افزاری باشد که حکاکان و درودگران با آن مروارید و چوب و تخته را سوراخ کنند. مته و مثقب و پرمه و برمه و برماه و برماهه نیز گویند.

فرهنگ عمید

= پرما

فارسی به عربی

مثقب

پیشنهاد کاربران

بپرس