پرقوت


مترادف پرقوت: نیرومند، انرژی دار، انرژی زا، مغذی، مقوی

متضاد پرقوت: بی قوت

لغت نامه دهخدا

پرقوت. [ پ ُ ق ُوْ وَ ] ( ص مرکب ) پرزور. پرنیرو. سخت زورمند.

فرهنگ فارسی

( صفت ) پر زور

مترادف ها

intensive (صفت)
تند، مشتاقانه، شدید، متمرکز، تشدیدی، پرقوت

فارسی به عربی

مرکز

پیشنهاد کاربران

بسیارتوش ؛ پرزور. پرقوت. پرتوان :
از آن نامداران بسیارتوش
یکی بود بینادل و تیزهوش.
فردوسی.

بپرس