پرغول

لغت نامه دهخدا

پرغول. [ پ َ ] ( اِ ) گندم و جو نیم کوفته و خردشده. ( برهان ). گندم و جو پخته و خشک کرده و سپس نیم کوفته. بلغور. جَریش ، جَرَش ، پرغول کرد و منه الجریش. || آشی که از پرغول پزند. || حلوائی هم هست که آنرا افروشه خوانند. ( برهان ). خبیص.

گویش مازنی

/perghool/ جوشش و سرزیر کردن آب از ظرف - فواره

پیشنهاد کاربران

بپرس