دیکشنری
مترجم
بپرس
پرشوخ
دنبال کنید
لغت نامه دهخدا
پرشوخ. [ پ ُ ] ( ص مرکب ) چرکناک.
- پرشوخ شدن ؛ چرکناک شدن. چرکناک گردیدن. کلع. ( تاج المصادربیهقی ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) چرکین چرکناک .
فرهنگ عمید
پرچرک، چرک آلود، چرکین.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید
+ عکس و لینک
بپرس
سوالت رو اینجا بپرس
همه سوال ها