پرشمار


معنی انگلیسی:
plenteous, serial, voluminous

پیشنهاد کاربران

بسیارمر ؛ کثیر. بسیارعدد. پرشمار :
ز دیبا و خز و ز یاقوت و زر
ز گستردنیهای بسیارمر.
فردوسی.
بیامد چو شاهان که دارند فر
سپاهی بیاورد بسیارمر.
فردوسی.
ببخشم ز هرگونه بسیارمر
ز اسب و ز شمشیر و گرز و کمر.
فردوسی.
و رجوع به مر شود.
متعدد
پُر شمار. زیاد ( از لحاظ تعداد ) ، زیاده. رجوع شود به پُر، شمار و بی شمار.

بپرس