پرشرم. [ پ ُ ش َ ] ( ص مرکب ) پرآزرم. بسیارحیا : بیاورد آزادتن دایه ای یکی پاک و پرشرم و پرمایه ای.؟دیدم همه طپان و بی آرام و شوخ چشم او باز آرمیده و پرشرم و کش خرام.سوزنی.