پرسه زدن
معنی انگلیسی:
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
سرگردان بودن، دیوانه کردن، بیهوده وقت گذراندن، پرسه زدن، اواره بودن، ماه زده شدن
کردن، پرسه زدن
کاوش کردن، پرسه زدن، با میخ نوک تیز فشار دادن
گردش کردن، سرگردان شدن، پرسه زدن، راهزنی دریایی کردن، اواره شدن، ول گردیدن
سیر کردن، گشتن، پرسه زدن، گردیدن
ولگردی کردن، پرسه زدن، وقت را بیهوده گذراندن
ولگردی کردن، پرسه زدن
نامرتب زندگی کردن، پرسه زدن
پرسه زدن، در پی شکار گشتن
پرسه زدن
پرسه زدن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
تابیدن
پرست زدن . [ پ َ س َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) سیر دور کردن و رفتار نمودن . ( از مصطلحات به نقل غیاث اللغه ) . یعنی بسیار رفتن و امروز پَرسَه زدن گویند.
خیابان گز کردن ؛ خیابان اندازه گرفتن . کنایه از بیکار و خیابان گرد بودن است . بیکاره راه رفتن در خیابانها.
گردش بیهوده در کوچه و خیابان
شاید زیبا به نظر نرسد، ولی چقدر زیباست در این بیت :
" دکتر این بار برایم نم باران بنویس
دو سه شب پرسه زدن توی خیابان بنویس"
شاید زیبا به نظر نرسد، ولی چقدر زیباست در این بیت :
" دکتر این بار برایم نم باران بنویس
دو سه شب پرسه زدن توی خیابان بنویس"
چرخ خوردن
پلاس بودن
لهجه و گویش تهرانی
جائی پلکیدن
لهجه و گویش تهرانی
جائی پلکیدن
پَرسه زدن : [عامیانه، اصطلاح] همه جا را گشتن، ولگردی کردن.
پلکیدن
گردش بیهوده اشخاص فارغ از کار
بدون هدف در پیرامون گشتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)