لب شاه از آواز پرسنده مرد
زمانی همی بود با باد سرد.
فردوسی.
سخن هر چه گویم دگرگون کنم تن و جان پرسنده پرخون کنم.
فردوسی.
چو پرسند پرسندگان از هنرنشاید که پاسخ دهی از گهر.
فردوسی.
دگر گفت پرسنده پرسد کنون چه داری همی پاسخ رهنمون.
فردوسی.
سخنهای پرسنده پاسخ دهم بدین آرزو رای فرخ نهم.
فردوسی
چنین گفتند کای پرسنده رازبرای آنکه دارد چشم بد باز.
عطار ( اسرارنامه ).
- پرسنده خیال ؛کنایه از شاعر و منشی باشد. ( برهان ). و ظاهراً این صورت مصحف پرستنده خیال باشد.