پرستاری کردن


معنی انگلیسی:
attend, care, mother, treat, to nurse, to attend

فرهنگ فارسی

( مصدر ) تیمار داشتن بیمارداری کردن بیماروانی کردن بیماربانی کردن پرستاری نمودن . تمریض .

واژه نامه بختیاریکا

اَو دِلَو

مترادف ها

attend (فعل)
همراه بودن، توجه کردن، انتظار داشتن، حضور داشتن، رسیدگی کردن، مواظبت کردن، گوش کردن، در ملازمت کسی بودن، در پی چیزی بودن، از دنبال امدن، انتظار کشیدن، پرستاری کردن

minister (فعل)
بخش کردن، پرستاری کردن، خدمت کردن، کشیش کمک کردن، عبادت کردن

nurse (فعل)
پرستاری کردن، پروراندن، شیر خوردن، باصرفه جویی یا دقت بکار بردن

tend (فعل)
پرستاری کردن، گراییدن، مواظب بودن، میل کردن، نگهداری کردن از، وجه کردن، متمایل بودن به، گرایش داشتن

فارسی به عربی

ادر , ممرضة , وزیر

پیشنهاد کاربران

بلند و کوتاه کردن . [ ب ُ ل َ دُ کو ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در اصطلاح عامیانه ، مواظبت و مراقبت و پرستاری و دلسوزی کردن . ( فرهنگ لغات عامیانه ) ( از فرهنگ فارسی معین ) .

بپرس