پرستار. [ پ َ رَ ] ( نف ، اِ ) صفت فاعلی از پرستیدن. بنده. عبد. برده. چاکر. خادم. غلام. نوکر. خدمتکار. ( برهان ). مطلق خدمتکار. ( غیاث اللغات ). قین. وصیف : بدو گفت بیژن که ای بدنژاد که چون تو پرستار کس رامباد چرا کشتی آن دادگر شاه را خداوند پیروزی و گاه را.
فردوسی.
پرستار دیرینه مهرک چه کرد که روزیش اندک شد و روی زرد.
فردوسی.
صد اسپ گزیده بزرین ستام پرستار زرین کمرصد غلام.
فردوسی.
همی باش پیشش پرستاروار ببین تا چه بازی کند روزگار.
فردوسی.
پرستار پنجاه با دست بند به پیش دل افروز تخت بلند.
فردوسی.
زمانی بیاید کز آنسان بود که دانا پرستار نادان بود.
فردوسی.
هنرها و دانش ز دیدار بیش خرد را پرستار دارد بپیش.
فردوسی.
بسان پرستار پیش کیان بپاداش نیکت ببندم میان.
فردوسی.
نیاطوس را داد چندان گهر چه اسب و پرستار زرین کمر.
فردوسی.
پرستار و از بادپایان گله بدشت و در و کوه کرده یله.
فردوسی.
ز پیشش بیامد پرستار خرد یکی طشت زرین بر شاه برد.
فردوسی.
بهر کوی و برزن فزون از شمار پرستار با طوق و با گوشوار.
فردوسی.
زن و مرد از آن پس یکی شد برای پرستار و مزدور با کدخدای.
فردوسی.
بپیش پدر رفت با او بهم پرستار بسیار با بیش و کم.
فردوسی.
چهار است نیز از پرستندگان پرستار و بیداردل بندگان.
فردوسی.
چو آمد [ سیاوش ] بر کاخ کاوس شاه خروش آمد و برگشادند راه پرستار با مجمر و بوی خوش بشد پیش او دست کرده بکش.
فردوسی.
بطینوش گفت این نه گفتار اوست برانداز آن کو پرستار اوست.
فردوسی.
دو پنجه پریروی بسته کمر دو پنجه پرستار با طوق زر.
فردوسی.
بها داد چندانکه بد مرد و زن سراسر به یوسف تن خویشتن به مصر اندرون هرچه مردم بدند مر او را پرستار و بنده شدند بدان تا یکی توشه اندوختند تن خویشتن پاک بفروختند.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
رسول علیه السلام پرستاری بکاری فرستاد، دیر بازآمد، گفت اگرنه قصاص قیامت بودی ترا بزدمی. ( کیمیای سعادت ). یاران نهایت عجز او بدانستند و سفره پیش آوردند صاحب دعوت گفت ای یار زمانی توقف کن که پرستارانم کوفته بریان همی سازند. ( گلستان ). || اَمه. حاضِنه.خادمه. کنیز. داه. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). کنیزک. ( صحاح الفرس ). قَینه. خادِمه. وَلیدَه. ( السامی ). وصیفه. مقابل حُرّه. اِماء؛ پرستاران : بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱- خدمتکار ( مطلقا ) خادم . ۲- غلام بنده برده عبد . ۳- کنیز خادمه امه حاضنه داه مقابل حره. ۴- فرمانبردار مطیع . ۵- پرستنده عابد عبادت کننده . ۶- زن همسر زوجه . ۷- زنی که در بیمارستان از بیماران بیماروان مریض دار خادم بیماران . ۸- پاسدار حافظ حارس ملازم گوشدار. جمع : پرستاران . یا پرستاران خیال . شعرا و صاحبان نظم و نثر .
فرهنگ معین
(پَ رَ ) [ په . ] (ص فا. ) ۱ - خدمتکار، خادم . ۲ - غلام ، کنیز. ۳ - کسی که خدمت بیماران می کند.
فرهنگ عمید
۱. کسی که از پیران یا کودکان مراقبت می کند. ۲. کسی که در بیمارستان از بیماری مواظبت می کند. ۳. خدمتکار. ۴. [قدیمی] غلام. ۵. [قدیمی] کنیز. ۶. (صفت ) [قدیمی] مطیع، فرمانبردار: پرستار امرش همه چیز و کس / بنی آدم و مرغ و مور و مگس (سعدی۱: ۳۴ ).
فرهنگستان زبان و ادب
{nurse} [پزشکی] فردی که در زمینۀ اصول علمی و مهارت های حرفه ای مراقبت و درمان بیماران تحصیل کرده و در آن تبحر داشته باشد
واژه نامه بختیاریکا
زنده شور؛ لَر کَش بالین گر؛ حال بین
دانشنامه عمومی
پَرَستار یا نِرس[ ۱] [ ۲] ( به انگلیسی: nurse ) شخصی که در زمینه اصول علمی و مهارت های حرفه ای مراقبت سلامت، درمان و آموزش پزشکی بیماران تحصیل کرده و در آن مهارت داشته باشد. پرستاری به عنوان یک رشته شغلی بسیار مهم در جوامع دنیا می باشد. هرچند در گذشته به تمام مراقبین بیماران و ناتوانان پرستار می گفتند ولی امروزه پرستار فردی است که دارای تحصیلات دانشگاهی در این زمینه است. در ایران پرستارانی در مقاطع تحصیلی کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترای پرستاری وجود دارند. رشته های جدیدی در مقطع کارشناسی ارشد با مبنای پرستار وظیفه مدار راه اندازی شده است، همچنین آموزش مداوم پرستاران با همکاری سازمان نظام پرستاری در کل ایران عملیاتی شده است. [ ۳] پرستار نمی تواند مرکز درمانی مستقلی داشته باشد بلکه در مراکز درمانی تأسیس شده مانند بیمارستان، درمانگاه یا مطب عضوی از تیم درمانی است. در ایران سازمان نظام پرستاری به عنوان سازمان صنفی پرستاران می باشد. پرستاران می توانند مؤسس مراکز مشاوره و ارائه خدمات پرستاری در منزل باشند. براساس استانداردها، می بایست تعداد پرستاران سه برابر تعداد پزشکان یا دو برابر تعداد تخت های بیمارستانی باشد یا در ازای هر هزار نفر جمعیت، سه پرستار وجود داشته باشد. [ ۴] همچنین استانداردهای جهانی نشان می دهد در بخش داخلی و جراحی، هر ۴ تا ۶ بیمار باید یک پرستار داشته باشند ( که در ایران، هر ۱۲ بیمار یک پرستار دارند ( چاپ در۱۳۸۹ ) ) . [ ۵] آموزش پرستاری در ایران، به خصوص برای زنان، همواره دچار مشکلاتی بوده است. به طور مثال تا دهه ۱۹۵۰ میلادی، آموزش پرستاری برای زنان در ایران یک تابوی اجتماعی محسوب می گردید. [ ۶] نخستین موسسه ای که به زنان ایران آموزش پرستاری ارائه می داد بیمارستان پرزبترین آمریکاییان در تهران از سال ۱۸۹۳ بود. مدارس دیگری در رشت ( ۱۹۲۴ ) ، همدان ( ۱۹۲۷ ) ، و کرمانشاه ( ۱۹۳۱ ) سپس تأسیس گردیدند. در سال ۱۹۳۶ بود که دانشگاه های کشور همانند: ارومیه، تبریز و سپس تهران آموزش پرستاری مدرن را در ایران آغاز کردند. دانشگاه شیراز نیز کار خود را در سال ۱۹۳۷ آغاز کرد. مدیریت و تدوین دوره های این موسسات بنا بر درخواست وزارت آموزش عالی کشور تماماً بر عهده متخصصین پرستاری از آمریکا واگذار گردید. [ ۷] در سال ۱۹۵۶، نخستین کنفرانس سراسری آموزش پرستاری در ایران برگزار گردید که بسیاری از سیاستگذاری های آتی را باعث شد. [ ۸]
پرستار (فیلم ۱۹۱۲). «پرستار» ( انگلیسی: The Nurse ( 1912 film ) ) یک فیلم است که در سال ۱۹۱۲ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به ماری مایلز مینتر اشاره کرد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف
جدول کلمات
نرس
مترادف ها
nurse(اسم)
مهد، دایه، پرستار، پرورشگاه، مرهم گذار
foster-mother(اسم)
پرستار، مام
sister(اسم)
دختر، پرستار، خواهر، همشیره، دختر تارک دنیا
فارسی به عربی
اخت , تبن , ممرضة
پیشنهاد کاربران
پرستار ؛ نیروبخش و انرژی دهنده حالا این تعریف چطور در کلمه ی پرستار قابل مشاهده و صادق است در متن تحلیل شده ی زیر تبیین شده است ؛ پرزیدنت president ؛ اگر گوش به حرف حرف این کلمه بدهیم حرفی که این کلمه برای گفتن دارد منشعب از مفهوم پریز پرزنت و پارس و پاریس و. . . ... [مشاهده متن کامل]
به معنی حضور پایدار و دارای قدرت و انرژی یا شخص پرایز کننده و پرستار به مفهوم انرژی دهنده و نیروبخش یکی از ویژگی های کلمه ی پارس این است که خداوند متعال روی کلمه ی پارس در عالم امکان به مفهوم پاراست شدن و راستی و رُستَن برای ایجاد کلمات در ابعاد مختلف خیلی مانور داده است. به گونه ای که کلمه ی پارس به مفهوم نور و نیرو و انرژی سرمنشاء بسیاری از کلمات است. تحلیل مفهوم و فلسفه ی ایجاد کلمه ی پرزنت و پرزیدنت در مطلب زیر توسط کلمات هم خانواده ی پرزنت و پرزیدنت تبیین گردیده است ؛ قبل از اینکه به باطن و ریشه ی کلمه appraisal ورود کنیم و این کلمه رو تفسیر کنیم و ببینیم این کلمه چه حرفی برای گفتن به ما دارد یک نگاهی به کلمه پارس و یا فارس داشته باشیم. اگر از قانون اولویت آوا و تلفظ نسبت به نگارگری و صورتگری حروف در زبانهای مختلف به این مقوله ورود کنیم با توجه به قانون چرخش و تغییر شکل حروف در غالب کلمه که باعث می شود کلمات به سمت مفاهیم جدید در جایگاه های کاربردی مختلف خیز بردارد کلماتی مثل پارس فارس فرض فریضه رِفرِنس فرانسه کنفرانس فیروز پیروز پتروس پرایس سپرینگ اسپرم پرافیس پروفسشنال پروفسور پرافیت پادر پیتر فادر فطرت پدر پسر فیروز پیروز پاریس پیریس پیریز پریسا سورپرایز پرستار پروستات پرستش پرستو پارادایس پُرسش پُرس پِریز پسر پارازیت پرزیدنت سیراف سُفره سَفر اَسفور سَفیر سِپَر ساپورت ساپلای اسپرم اسپورت sport مسافرت sparrow spirit فرض فُرس فرجه ظرف حتی کلمه صفر از یک ریشه می باشند که هر کدام کاربرد خودشان را در جایگاه خودشون ولی از یک راسته مفهومی دارند. کُلاً پارس یعنی سرزمین نور و نیرو سرزمین انرژی و کسب انرژی و حرکت. حالا چطور این مفهوم در این دل کلمه وجود دارد به این صورت که کلمه ی پارادایس و پردیس و فردوس که تحت عنوان باغ بهشت و باغ پرندگان بهشتی از اون تفسیر شده از همین مفهوم شکل گرفته. کلمه پِریز با لهجه های محلی پیریس که ما در امکانات امروزی از اون انرژی الکتریکی رایز یا پرایس می کنیم نیز همین رویه موجود است. در کل هر جریانی از نور و نیرو که از درون به بیرون جاری باشد و باعث تغذیه نور و نیرو در یک سیستم گردد رایز نمودن و پرایس شدن را مفهوم می رساند. حتی کلمه rescue مرتبط با کلمه ی ریسک که در زبان انگلیسی با ترجمه نجات یافتن و زنده ماندن و احیاء شدن برای ما برگردان شده است منشعب از همین مفهوم rise ، که قانون حذف و اضافه یا افزونه ها در این کلمه اعمال گردیده است. یعنی حرف پ در کلمه رایز برای راحتی آوا حذف گردیده است یعنی کلمه رایز تغییر شکل یافته کلمه پرایز یا همین پریز در صنعت الکترونیک بوده است. یعنی تغذیه شدن، رایز شدن پرایز شدن پاراست شدن و راست شدن و رُستن و روستا شدن و appraisal می باشد. هر چند که خود کلمه riser نیز در صنعت نفت به لوله های حامل نفت خام اطلاق می شود که نفت خام چاه از درون زمین به کارخانه جهت فرآوری آن ارسال می شود. یا در صنعت فاضلاب عکس این جریان در لوله ها تحت عنوان رایزر برای پرایز شدن زمین در حال استفاده می باشد. البته اگر در بُعد ادبیاتی هم نگاهی داشته باشیم کلمه پُرسش مرتبط با کلمه ی پرایس نیز یعنی کسب علم و حل مسئله. و در بُعد و تفسیر و کاربرد مواد غذایی نیز اصطلاح صرف یک پُرس غذا بر روی سفره و حتی کلمه پذیرایی و پذیرفتن و پذیرش همین مفهوم یعنی گرفتن و دادن انرژی را در دل خودش دارد. کلمه سیراف نیز که یکی از اماکن سرزمین فارسی ما می باشد و از قانون نگارش حروف معکوس شکل گرفته است شاخه ای دیگر از جریان مفهوم سفره ی انرژی را در خود دارد. یا کلمه پروفسور و پرافیس که به شخصی که در مرزهای علم پیچ و تابی خورده و مشغول دادن اطلاعات به جامعه بشری می باشد. به طوری که پُر در کلمه پرفسور از پر بودن و در شکل دیگر همان تغییر شکل یافته فر خودمان در زبان فارسی می باشد و به معنای پیچ و تاب خوردن و حرکت و پیچ و تاب انرژی در همه زوایای علمی مفهوم می رساند و در کلمات زیادی در زبان فارسی هم موجود هست و بخش دوم از منظر قانون لاتین کلمات که فسور می باشد منشعب از کلمه فارس به مفهوم انرژی دهنده که ذات حرف و در میان این کلمه دارا بودن جریان انرژی در عالم واقع را می رساند. یا کلمه ی فِرْنِس با ترجمه کوره و تنور به معنی گرمکن نیز خود گویای شرح حال خود می باشد. کلمه ی رِفرِنس که تحت عنوان مرجع ترجمه و برگردان شده به مفهوم برداشت و کسب اطلاعات از یک منبع معتبر تحقیقی و پژوهشی و تولید علم می باشد. کلمه ی نزدیک دیگر به کلمه ی فِرنِس در یک بُعد کاربردی دیگر کلمه ی پِرَنسِس به مفهوم دختر گرم و پر شور و حرارت و پر جنب و جوش و انرژی دهنده دارای مفهوم می باشد. کلمات دیگری که رِفرِنسی از کلمه فِرنِس با ترجمه و برگردان کوره می باشد دو مدل اجاق حرارتی که در قدیم الایام از اون استفاده می شد به نام پِریموس و پارسِنگه یا فارسونگا می باشد که با شارژ هوای فشرده با اهرم دستی بر روی سوخت مایع داخل مخزن میزان پرتاب شعله رو بیشتر می کرد. و یا کلمه پرافیت مرتبط با کلمه ی پرافیس و پروفسور که در زبان لاتین تحت عنوان پیامبر ترجمه و برگردان گردیده یعنی شخصی که انرژی را از مخزن اصلی خود که ذات پاک خداوند متعال باشد به جامعه بشری می رساند. لذا با این تفاسیر کلمه appraisal که تحت عنوان ارزیابی برای دادن امتیاز، درجه و پاداش ترجمه شده نیز از همین مفهوم شکل گرفته. حتی کلمه ابزار یا اپزار و آپارات که با مفهوم پنچرگیری در زمانه ما در اذهان جا افتاده است منشعب از مفهوم راستی و رستن، برگرفته از قانون تغییر شکل حروف در غالب کلمات می باشند. همچنین کلمه پرنسس که با ترجمه شاهزاده خانم برای ما ترجمه گردیده است منشعب از مفهوم پارس می باشد که در قوانین و قواعد کلامی دو حرف س در یک کلمه قانون باب ها برای ایجاد اسم در اینجا اعمال گردیده است. قانون باب ها یا قانون استفاده از باب ورود به کلمه در باب خروجی کلمه و یا قانون استفاده از باب خروجی در باب خروجی مانند یک دالان در یک ساختمان برای ایجاد اسم در کاربردی خاص مثل فلسفه فیلسوف بیتوته پرنسس یک توضیحی هم برای فلسفه ی پیدایش کلمه صفر اگر داشته باشیم این است که در زبان ترکی امروزی و فارسی قدیم و لهجه های موجود محلی به صفر که عدم عدد در درس ریاضی است، نول گفته می شود. نول در زبان انگلیسی امروزی با نگارش nill به معنی صفر در حال استفاده می باشد. در مکاتبات اداری اصطلاح نیل کردن یک خط اشتباه یا درخواست تکراری و غیره به مفهوم محو کردن یا حذف کردن رایج می باشد. حتی اصطلاح ناله کردن مرتبط با مفهوم کلمه ی نیل که از روی نداری این عمل اتفاق می افتد در زبان فارسی رایج می باشد. در فرهنگ نامگذاری ها هم کلمه ی نیلسون Nilsson به معنی مرد یا پسر محو کننده ی خطاها و اشتباهات استفاده می شود. از کلمه ی نیل یا nill در زبان انگلیسی برای کلمه ی پرستار با نگارش nurse در حال استفاده می باشد. حرف ( ر ) در کلمه ی نِرس در قوانین ایجاد کلمات قابل تبدیل به حرف ( ل ) می باشد که این دو حرف دو بُعد تکرار و لطافت را در مفهوم کلمات ایجاد می کنند. بر همین مبنا کلمه ی نِرس همان نِلس به معنی شخص برطرف کننده ی کسالت و محو کننده ی بیماری می باشد. کلمه نول بُعد نبودن چیزی را تداعی می کند که در صنعت برق اصطلاح فاز و نول هم در حال استفاده می باشد. ولی کلمه صفر بُعد دایره بودن و نقاشی اون عدد می باشد که اون نماد یعنی صفر که به صورت دایره میان تهی می باشد، دایره هم نماد گردش و چرخش و سفر و مسافرت و سفیر یا اَسفور که عرب ها به گنجشک می گویند و انگلیسی های امروزی Sparrow که با لهجه عرب های خودمان همان اَسفور به مفهوم پرنده مسافر می باشد. علت اینکه حرف س در کلمه صفر به ص تبدیل شده به علت اشتباه نکردن این مفهوم در مکاتبات در دو کاربرد مختلف مثل سَفَر و صفر هست. مثل کلمه سَد در رشته عمران و صَد در ریاضیات که هر دو یک مفهوم در دل خود دارد ولی در دو جایگاه کاربردی در حال استفاده می باشد. یا مثل دو کلمه صوت و صدا که از یک خانواده ولی در دو جایگاه کاربردی متفاوت در حال استفاده می باشد. به این صورت که با توجه به ذات حرف ( و ) و ( آ ) در کلمه ی صدا دارا بودن یک جریان رو به افزایش را در کلمه ی صوت بیان می کند و صدا عمل ایجاد یک جریان رو به افزایش در مقوله ی صوت را بیان می کند. کلمه فَرَس هم در عربی که به معنی اسب ترجمه و برگردان شده از همین مفهوم به معنای پُرنیرو پرانرژی و دارای قدرت می باشد. نمونه مشابه همین کلمه در انگلیسی Horse می باشد که حرف ف در این کلمه phorse حذف شده است. البته یک کلمه هم خانواده با کلمه appraisal کلمه approve می باشد که اصطلاحاً با ترجمه ی تایید کردن باب شده است و حرف s برای تلفظ راحت تر تغییر شکل داده است. نمونه موازی این دو کلمه در زبان ما کلمه آری هست که هم خانواده با آرمان آرمانیا آرزو آرتش ایران آریا آرام آرامش آرارات و غیره به مفهوم انرژی دار می باشد. یعنی با آری گفتن و approve کردن مقوله ی انرژی دادن و ایجاد حس مثبت برقرار می گردد. فرض؛ اصطلاح فرض گرفتن یعنی یک محدوده و ظرفیتی را به صورت ذهنی در نظر گرفتن. ظرفی را به صورت ذهنی ایجاد کردن، یک محدوده ای رو مشخص کردن برای پُرس گرفتن از یک پریز با یک پرسش. یا اگر با برداشت های امروزی مطرح کنیم یعنی مظروف کردن یک مقوله علمی جهت رسیدن به جواب و حل مسأله. یا اگر با یک تعبیر دیگر بخواهیم کلمه فرض رو تعریف کنیم فرض کردن یعنی کوانتیته کردن. یعنی به صورت کُنتوریک و قابل شمارش و قابل محاسبه شدن بررسی کردن. در دو کلمه ظرف و فرض قانون حروف معکوس اعمال و قانون مفاهیم انطباقی اعمال گردیده است. مثل؛ قَدَح حَدقه، متافیزیک اتم فیزیک، کلاف فلک فلکه، کلاغ قُلَّک، فَلس سِلف صَلّاف، کاسه ساک، شییٔ عیش، قانون مفاهیم موازی و مفاهیم انطباقی به گونه ای است که مثلاً اگر کلمه ی مخزن رو با کلمه ظرف تعریف کنیم کلمه ظرف یک مفهوم موازی و غیر ریشه ای می باشد ولی اگر برای تعریف کلمه مخزن از کلمه خزینه و خزانه استفاده کنیم از قانون مفاهیم انطباقی بهره گیری کرده ایم. در مجموع تمام این کلمات مرتبط با کلمه پارس حول محور انرژی و گرفتن و دادن انرژی می باشد. البته در تمام این کلمات با توجه به ذات حرف ( ر ) که در این کلمات وجود دارد نشان دهنده برقرار بودن جریان مداوم و مکرر انرژی، نهفته و نمایانگر است. forging: کلیدواژه ی forging ؛ فُرجینگ که در ترجمه تحت عنوان آهنگری و چکش کاری و پتک زدن برگردان شده است به مفهوم ضربه زدن و نیرو وارد کردن منشعب از مفهوم فُرجه دادن و فُرجه گرفتن یا فُرس دادن و فُرس گرفتن می باشد. فُرجه؛ اصطلاح فُرجه گرفتن به مفهوم فُرسْ گرفتن و نیرو گرفتن. مرتبط با کلمه پُرس که به عنوان واحد شمارش غذا استفاده می شود. مرتبط با کلماتی از قبیل پارس پُرس پُرش پُرشه پِرشیَن پرشیا پریز پرستار پاریس پرسش سُفره پرافیت پرافیس پروفسشنال پروفسور و خیلی کلمات اینچنینی. فَجْر؛ اصطلاح سپیده ی فَجر به مفهوم شروع فَرَج و فروج نور و تَفَرّج طبیعت توسط گشایشگر فاجر. و شروع فُرجه و فُرسْ گرفتن زمین و طبیعت از صاحب نور و نیرو، صاحبی که نیرومند و فاجر است. جیرفت ؛ تفرجگاه پایان یافته. مکان فروج و فَرَج نور و فَجْر و انفجار یک تمدن در تاریخ مانده. تمدن و تفرجگاهی که بر اثر تغییرات آب و هوایی منقرض گردیده است. در قانون ایجاد کلمات مرتبط با راسته و زنجیره ی مفهوم کلمه ی جفت جفا شده.
آریایی: واژه های ورجاوند پرستار و پرستیدن که با واژه های praise و prayer پیوند دارد در فرهنگ ایرانشهری، به چم کرنش کردن نیست. به چم پاییدن، نگهبانی و نگهداری است. از سویی، در اوستایی، واژه ni - raz را داریم که با nurse همریشه و به مانای پرستاری کردن و پروردن است. ... [مشاهده متن کامل]
واژه nursery ( پرورشگاه، شیرخوارگاه و نیزخزانه گیاهی ) نیز نشان از پروردن، پرستاری، پاییدن و نگهداری دارد.
منبع. عکس فرهنگ عمید واژه پرستار معادل ابجد 863 تعداد حروف 6 تلفظ parastār نقش دستوری اسم ترکیب ( اسم ) [پهلوی: parastār] ‹پرستا› مختصات ( پَ رَ ) [ په . ] ( ص فا. ) آواشناسی parastAr ... [مشاهده متن کامل]
الگوی تکیه WWS شمارگان هجا 3 منبع لغت نامه دهخدا فرهنگ فارسی عمید فرهنگ فارسی معین فرهنگ فارسی هوشیار واژگان مترادف و متضاد
پَرَستار: واژه اوستایی: پَر ایستاریه ( parēstārīh ) پهلوی: پریستار ( paristār ) پر: داشتَن! ( اوستایی و پهلوی: دارِش ) ، پاییدن ( پایش! ) ، زیر پر و بال گرفتن! - دور و بر، پیرامون ( پیرامَن ) ، اطراف، گرداگرد ... [مشاهده متن کامل]
مانند: پرگار، پرچم، پرورش، پرهیز، پرگست! . ایستار: ایستادن ( واستادن ) ، برپا و بلند شدن، برخیزیدن، برخاستن، پایدار، پابرجا، استوار ( ( واژه انگلیسی star: ستاره هم از واژه اوستایی ایستار گرفته شده است! چیزی نورانی که در آسمان ایستاده یا نمایان است یا گُستردن نوری در آسمان! ) ) . پسوند ار: پسوند رایی ( مفعول به ) و وابستگی اوستایی نمونه های دیگر: خواهَر، پسَر، شوهَر، داتار ( داتَر، دادار ) ، ساستار ( معنی: فرمانروا ) ، هَمِستار! و. . . . معنی: داشتَن! ( اوستایی و پهلوی: دارِش ) ، پاییدن ( پایش! ) ، نظارتی، نگهبانی، نگهداری، جانپاسی، حراستی، مواظبتی، مراقبتی، کِشیکی ( واژه ای ترکی ) ، دیده بانی! - پاییدن، نگهداری و ایستادن بر سر چیزی! به مانند: بیمار و آتش های آیینی زرتشتی: وَهرام ( بهرام ) : 1128 بار آتش بَرِشنوم ( پاک ) می شود و چهار موبد آن را حل می کنند و بسیار وقت گیر و پر هزینه هست و به ندرت انجام می شود آدوران: به مانند وَهرام و آیین آن کوتاه تر و آسان تر است دادگاه ( آدروگ ) : آتش خانگی به مانند: شومینه برای گرمابخشی خانه بهره می بردند! . گُزیده های زادِسپَرَم، فَرگَرد ( فصل ) 30، بند18: ān čahār āmēzišn ī ǰud - čihrag, ǰud - kār [hōmānāg] be ō čahār pēšag [ī] mardōm ī hēnd: hammōzgār, āsrōn; ud zadār, artēštār, ud parwardār, wāstaryōš, �"paristār", hutuxš معنی: آن چهار آمیزه، جدا چهره ( دارای چهره ناهمسان ) ، جدا کار ( دارای وظیفه متفاوت ) به چهار پیشه ( طبقه ) مردم ، [همانند]: آموزگار ( هموکار! ) ، آسرون ( آسرونان! ) ؛ زننده، ارتشتار ( فرماندهان ) ؛ و پرورش دهنده، واستَریوش ( کشاورز ) ؛ "پرستار"، هوتُخش ( پیشه ور ) است
پرستار و پرستش یعنی مراقب و مراقبه جهت توضیحات کامل ر. ک به پرستش
زاور جگر تشنگانند بی توشگان که بیچارگانند و بی زاوران
میتونم بگم در بعضی جاها مانند شعر سعدی که می گوید پرستار امرش همه چیز و کس اینجا پرستار به معنای مطیع و فرمانبردار هست
بیمار دار
معادل پارسی = فرمانبردار
لَلِه
پرستار : از مصدر پرستیدن است. در فارسی کهن به معانی پرستنده فرمان بردار و مطیع بود. یک صفت فاعلی هست . و بن آن مضارع هست
کردی میشه . . . . ناخوشیار
نرس، تیماردار، خادم، خادمه، خدمتکار، کنیز، ربیبه
در برخی مواقع به معنی مطیع و فرمانبردار پرستار امرش همه چیز و کس یهنی همه ی موجودات مطیع خداوند اند
بهیار ، تیماردار
پرستار : کلمه پرست در فارسی دو معنا دارد یکی به معنای تیمار و مراغبت و معنای اصلی کلمه به معنای عبادت کردن است کلمه پرست گذشته فعل پَرای است این کلمه امروزه در فارسی کاربردی ندارد اما در زبان انگلیسی نماز خواندن را پِرای تلفظ می کنند.
بیمارپرست
دختران پرستار : معمولا در داستان ها و افسانه ها ی جهان این دختران هستند که از پهلوانان زخمی و غالبا در بند پرستاری و مراقبت می کنند . در داستان های ایرانی مثل داستان به بند افتادن کی کاووس در هاماوران ... [مشاهده متن کامل]
این سوداوه است که به مهر و غمخواری او را تیمار می کند. و همین عمل او است که باعث می شود در داستان سیاوش با آنکه پادشاه تشخیص می دهد سوداوه گنهکار است با یاد آوری خدمات او از کشتنش خوداری می کند. دو دیگر بدان گه که در بند بود ، برِ او نه خویش و نه پیوند بود پرستار سوداوه بد ، روز و شب بپیچید از آن رنج و نگشاد لب نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۵۱. پرستار
پرستار در لغت انگلیسی می شود :نِرس. یا با تلفظ نِرز
( صفت ) [قدیمی] مطیع، فرمانبردار: پرستار امرش همه چیز و کس / بنی آدم و مرغ و مور و مگس ( سعدی۱: ۳۴ ) .
بهیار
نرز
امه
نرس
به معنی خدمتکار یا نگاهبان بوده است که به فرد نگهدارنده آتش در معبد های زرتشتی گفته می شده .