پرزحیر. [ پ ُ زَ ] ( ص مرکب ) پراندوه. پرغم : دل ِ بنده پرزحیر است و خواستمی که مرده بودمی تا این روز ندیدمی. ( تاریخ بیهقی ).
پر آه وزاری، پراندوه( صفت ) پر اندوهپر غم: ( دل بنده پر زحیر است و خواستمی که مرده بودمی تا این روز ندیدمی . )( بیهقی ) .