حق بود پرده پوش من از فضل و من به جهل
در پیش خلق پرده در خویش خیرخیر.
سوزنی.
ترا خامشی ای خداوند هوش وقار است و نااهل را پرده پوش.
سعدی.
تو بینا و ما خائف از یکدگرکه تو پرده پوشی و ما پرده در.
سعدی.
بپوشیدن ستر درویش کوش که سترخدایت بود پرده پوش.
سعدی.
بمن دار گفت ای جوانمرد گوش که دانم جوانمرد را پرده پوش.
سعدی.
برآورده مردم ز بیرون خروش تو با بنده در پرده و پرده پوش.
سعدی.
خموشی پرده پوش راز آمدنه مانند سخن غماز آمد.
وحشی.