پردروغ. [ پ ُ دُ ] ( ص مرکب ) کذاب : یکی آنکه داور بود پردروغ نگیرد بر مرد دانا فروغ.
فردوسی.
|| پر ازکذب. پر از دروغ : چهارم بیامد بدرگاه شاه زبان پردروغ و روان پرگناه.
فردوسی.
سپهبد بکژی نگیرد فروغ روان خیره پرتاب و دل پردروغ.
فردوسی.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱- دروغ پرداز دروغگو کذاب . ۲- پراز دروغ پر از کذب . ( چهارم بیامد بدرگاه شاه زبان پر دروغ و روان پر گناه . ) ( فردوسی .لغ ) یا پر دروغ بودن . دروغ پرداز بودن دروغگو بودن کذاب بودن : ( یکی آنکه داور بود پر دروغ - بگیرد بر مرد دانش فروغ. ) ( فردوسی )
فرهنگ عمید
۱. بسیار دروغ گو، دروغ پرداز. ۲. پر از دروغ، پر از کذب.