پردخته گشتن

لغت نامه دهخدا

پردخته گشتن. [ پ َ دَ ت َ / ت ِ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) خالی گشتن. صافی گشتن. تهی شدن :
بسوی حصار اندر آورد پای
در آن راه ازو گشت پردخته جای.
فردوسی.
چو نرسی بشد هفته ای برگدشت
دل شاه از اندیشه پردخته گشت.
فردوسی

فرهنگ فارسی

( مصدر ) تهی گشتن خالی شدن فاغ شدن صافی شدن خالی ماندن پردخته ماندن پردخته شدن .

پیشنهاد کاربران

بپرس