سپهبدچنین کرد یک روز رای
که پردخته ماند ز بیگانه جای.
فردوسی.
مگر تا یکی چاره سازد نهان که پردخت ماند ز مردم جهان.
فردوسی.
کجا گفت بودش یکی پیش بین که پردخته ماند ز تو این زمین.
فردوسی.
چو دیوان بدیدند کردار اوی کشیدند گردن ز گفتار اوی
شدند انجمن دیو بسیار مر
که پردخته ماند از او تاج زر.
فردوسی.
که پردخته مانده همی جای اوببردند پرمایه بالای او.
فردوسی.