چواز شاه پردخت شد تختگاه
مبادا کلاه و مبادا سپاه.
فردوسی.
چو پردخت شد جایگاه نشست برفتند با زیج رومی بدست.
فردوسی.
همی بود تا جای پردخت شدبنزدیک آن نامور تخت شد.
فردوسی.
از آن پس در خوابگه سخت کن دل از دیدنم پاک پردخت کن.
اسدی.
|| فارغ شدن : ز کار بزرگان چو پردخت شد [ کیخسرو ]
شهنشاه از آن پس سوی تخت شد.
فردوسی.