بدو روز آن ساز کردش تمام
چو پرداخته شد بهنگام شام...
فردوسی.
دراز است ره باش پرداخته همه توشه یکبارگی ساخته.
اسدی.
میباید که صناع را حاضر کنی و بر وفق مراد و حسب مرتاد آن جامها بفرمائی چنانکه بوقت بازگشت تو تمام کرده و پرداخته بتو سپارم. ( ترجمه تاریخ یمینی ).چو شد پرداخته آن نامه شاه
ز شادی بادبان زد بر سر ماه.
نظامی.
|| جلا داده. ( برهان ). صیقل کرده. ( برهان ). || سرگرم. مشغول. درساخته. مشغول شده. اشتغال یافته. مشغول گردیده. ( برهان ) : دل از هر دو عالم بپرداخته
بیاد خداوند پرداخته.
؟
|| خالی. تهی. مُخلّی : سپه کرده و جنگ را ساخته
دل از مهر جمشید پرداخته.
فردوسی.
الانان و غز گشت پرداخته شد آن پادشاهی همه تاخته.
فردوسی.
گر از من شود تخت پرداخته سپاه آید از هر سوئی ساخته.
فردوسی.
از آهو سخن پاک و پردخته گوی ترازو سخن ساز و بر سخته گوی.
اسدی.
تا خاک بآمد شد هر کاین و فاسدپرداخته و پر نکند پشت و شکم را.
انوری.
|| فارغ. فارغ شده از جمیع علائق و عوایق. ( برهان ) : چو شد کار لشکر همه ساخته
دل پهلوان [ کیخسرو ] گشت پرداخته
ز اختر یکی روز فرخ بجست
که بیرون شدن را کی آرد درست.
فردوسی.
از آورده صد گنج شد ساخته دل شاه از آن کار پرداخته.
فردوسی.
همیشه دل از رنج پرداخته زمانه بفرمان او ساخته.
فردوسی.
|| ساخته. || آراسته. ( برهان ). زینت داده.- ساخته و پرداخته ؛ تمام کرده و بانجام رسیده. ساخته و بانجام رسانیده.
|| انگیخته. || ترک داده. || دورکرده. ( برهان ). در بیت ذیل معنی پرداخته بدرستی دریافته نشد و گویا از اصطلاحات نساجان باشد:
شسته کرباس که پرداخته درمی پیچند
کاغذی دان که ز قرطاس بپیچد طومار.بیشتر بخوانید ...