پرداختن


مترادف پرداختن: ادا کردن، تادیه کردن، کارسازی کردن، دادن، گذاردن، واگذاردن، وام گذاردن، جلادادن، صیقل زدن، اعتنا کردن، توجه کردن، مشغول شدن

متضاد پرداختن: دریافت کردن

معنی انگلیسی:
to pay, settle, to reimburse, to meet, to polish, furbish, to lap, to give a finish to, to proceed, liquidate, render, set, start, touch, treat, turn, to settle, to furbish

لغت نامه دهخدا

پرداختن. [ پ َ ت َ ] ( مص ) اداء. ادا کردن. تفریغ حساب. گزاردن حقی و دینی و جز آن. توختن وامی. تأدیه. کارسازی کردن. دادن. واپس دادن : دین خود را پرداختن ؛ وام خویش ادا کردن. || تهی کردن. خالی کردن. تخلیه. مخلی کردن. تخلیه کردن. پاک کردن. صافی کردن.
- پرداختن خانه ای یا خنوری ؛خالی و تهی کردن آن : چون سلیمان را بشستند و کفن کردند عمر بر وی نماز کرد چون بگور کردندش اسبان و ستوران خلافت بنزدیک او آوردند و گفتند هرکدام که خواهی برنشین گفت ستور خویش را خواهم و برنشست مردمان گفتند بدارالخلافه شو گفت امروز آنجا عیال سلیمان است و مرا خانه خویش کفایت است تا ایشان آنرا پردازند و او بخانه خویش آمد و همی بود تا آن سرای بپرداختند. ( تاریخ طبری ترجمه بلعمی ).
اگر پادشا چاره ای سازدی
کز آن غم دل ما بپردازدی.
فردوسی.
سپه کرده و جنگ را ساخته
دل ازمهر جمشید پرداخته.
فردوسی ( شاهنامه چ دبیر سیاقی ج 1 ص 31 ).
دل از داوری ها بپرداختند
به آئین یکی جشن نو ساختند.
فردوسی.
همه هرچه دید اندر او چارپای
بیفکند وزیشان بپرداخت جای.
فردوسی.
یکی بانگ بشنید کای شهریار
بسر بردی اندر جهان روزگار
بسی تخت شاهان بپرداختی
سرت را بگردون برافراختی.
فردوسی.
بپرداخت ایران و شد سوی چین
جهان شد پر از داد و پرآفرین.
فردوسی.
چو جائی ز دشمن بپرداختی
دگر بدکنش سر برافراختی.
فردوسی.
چو تو پشت دشمن ببینی بچیز
میاز و مپرداز هم جای نیز.
فردوسی.
توانی مگر چاره ای ساختن
از او کشور هند پرداختن.
فردوسی.
سپاه از پس او همی تاختند
بیابان ز گوران بپرداختند.
فردوسی.
سراپرده و خیمه ها ساختند
ز نخجیر دشتی بپرداختند.
فردوسی.
بگردان ز جانش نهیب بدان
بپرداز گیتی ز نابخردان.
فردوسی.
سر بابت از مغز پرداختند
مر آن اژدها را خورش ساختند.
فردوسی.
همان بدره و برده و چارپای
براندیشم آرم شمارش بجای
ببخشم که من راه را ساختم
وزین تیرگی دل بپرداختم.
فردوسی.
برآهیخت شمشیر کین پیلتن
ز دیوان بپرداخت آن انجمن.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( مصدر )( پرداخت پردازد خواهد پرداخت بپرداز پردازنده پرداخته ) ۱- ( مصدر ) تادیه کردنکارسازی کردن ادا کردن ( وام خود ) پس دادن . ۲- جلا دادن صیقل دادن زنگ بردن . ۳- ساختن مرتب کردن فراهم کردن ترتیب دادن.۴- آراستن زینت دادن. ۵- مقید شدنمقید گردیدن . ۶- خالی کردن تهی کردن . ۷- بانتها رسانیدن بانجام رسانیدن کامل کردن تمام کردن . ۸- گرفتنربودن.۹- رفع کردن مرتفع ساختن (حجاب و غیره ). ۱٠- رای زدن انداختن مشورت کردن . ۱۱- بس کردن اکتفا کردن. ۱۲- شرح دادنتوضیح دادن . ۱۳- ترک دادن. ۱۴- ترک کردن . ۱۵- دور شدن . جدا شدن . ۱۶- کشتن بقتل آوردن . ۱۷- با کسی در ساختن . ۱۸- نواختن ساز خواندن نغمه . ۱۹- بر انگیختن . ۲٠- واگذار کردن . ۲۱-توجه کردناعتنا کردن.یا پرداختن از... فارغ شدن آسوده گشتن : (چون از آن ( نواختن بربط ) بپرداخت پیاله ای بخورد... ) ( سمک عیار ج ۱ ص ۴۸ ) یا پرداختن به .... مشغول شدن : من صبح زود بکار خود خواهم پرداخت . یا پرداختن خانه . ۱- ساختن تمام کردن بنا. ۲- خالی کردن خانه : خانه از اغیار بپرداخت.یا پرداختن دفتر کتاب رساله. تدوین و تالیف کردن . یا پرداختن دل . ۱- دل بر گرفتندل کندن فارغ کردن دل صرفنظر کردن.۲- منصرف گردیدن . ۳- عقد. دل را خالی کردن . یا پرداختن عمر. باخر رسیدن عمر بپایان رسیدن عمر. یا خانه جای پرداختن . مردن در گذشتن . یا سخن پرداختن . زبان آوری کردن سخن گفتن.

فرهنگ معین

(پَ تَ ) [ په . ] (مص م . ) ۱ - ادا کردن ، کارسازی کردن . ۲ - جلا دادن . ۳ - به انتها رسانیدن .۴ - شرح دادن . ۵ - خالی کردن ، خلوت کردن . ۶ - دور کردن ، جدا کردن . ۷ - آهنگ کار کردن ، به کاری دست زدن . ۸ - از کاری فارغ شدن . ۹ - آماده کردن ، ترتیب دادن . ۱

فرهنگ عمید

۱. پول دادن.
۲. وام خود را ادا کردن.
۳. کارسازی کردن.
۴. ساختن.
۵. جلا دادن.
۶. [قدیمی] آراستن.
۷. [قدیمی] خالی کردن، تهی کردن.
۸. مرتب کردن.
۹. انجام دادن.
۱۰. (مصدر لازم ) فارغ شدن.
۱۱. مشغول گشتن.

مترادف ها

score (فعل)
حساب کردن، پرداختن، تحقیر کردن، علامت گذاردن، ثبت کردن، امتیاز گرفتن، به حساب آوردن، پوان اورد ن، با چوب خط حساب کردن

pay (فعل)
انجام دادن، ادا کردن، دادن، تلافی کردن، پرداختن، پرداخت کردن، پول دادن، کارسازی داشتن، بجا آوردن، هزینه چیزی را قبول کردن

begin (فعل)
شروع کردن، اغاز کردن، اغاز نهادن، اغاز شدن، پرداختن

shell out (فعل)
پرداختن، هزینه چیزی را قبول کردن

reimburse (فعل)
جبران کردن، پرداختن، خرج چیزی را دادن، باز پرداخت کردن، باز پرداختن، هزینه کسی یا چیزی را پرداختن

pay off (فعل)
پرداختن، پرداخت کردن، تسویه کردن، تادیه کردن

give money (فعل)
پرداختن، پرداخت کردن

buff (فعل)
پرداختن، براق کردن، پرداخت کردن

polish (فعل)
پرداختن، براق کردن، پرداخت کردن، صیقل دادن، جلا دادن، صیقل کردن، مالیدن، سوهان زدن، واکس زدن

burnish (فعل)
پرداختن، پرداخت کردن، صیقل دادن، جلا دادن، صیقل کردن

disburse (فعل)
پرداختن، پرداخت کردن، خرج کردن

set to (فعل)
پرداختن، با اشتیاق شروع کردن

spend money (فعل)
پرداختن، پرداخت کردن

فارسی به عربی

انفق , دفع , طلیق , ممارسة , مهر ، أداءُ

پیشنهاد کاربران

روی آوردن
ر ک به توضیحات اینجانب در مفاهیم پر و فر که از بر و بار به مفهوم بالا و بلند مشتق شده است
پرداخت و پرچین یعنی برداخت و برچین
پر= بر > بلندی و بالا
پرچین= چینش بالای دیوار
پرداخت= پردازش= بردازش= برداشت ( یک چیزی رو بلند کردن مثلا از قفسه فروشگاه بلند میکنبم برمیداریم برای خریدش ) برداشتن یعنی بلند داشتن بلند کردن
...
[مشاهده متن کامل]

پرداخت شد یعنی برداشت شد
به این کار پرداختیم
به این کار بپردازیم
تفاوت در زمان است

واژه پرداختن
معادل ابجد 1257
تعداد حروف 7
تلفظ pardāxtan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [پهلوی: pardāxtan] ‹پردختن، پردازیدن›
مختصات ( پَ تَ ) [ په . ] ( مص م . )
منبع واژگان مترادف و متضاد
address a problem/question/issue etc
بررسیِ واژگانِ "دا، داختَن/دازیدَن، پرداختن/پردازیدَن" در زبانِ پارسی:
شاید بپرسید که کارواژه یِ " داختن/دازیدن" در "پرداختن/پردازیدن" از کجا آمده است؟
( " پَر " در "پَرداختَن" به روشنی " پیشوند" است. )
...
[مشاهده متن کامل]

"داختَن/دازیدَن" در اینجا برآمده از واژه یِ اوستاییِ "دا" و کارواژه یِ " آختَن/آزیدَن" است:
بخشِ1 - "دا":
"دا" کارواژه ای است که در زبانهایِ پارسیِ باستان، اوستاییِ کهن و جوان بکار می رفته است.
مجهولی گذشته یِ این کارواژه، " داتَ" بوده است که اگر بخواهیم به زبانِ پارسیِ کُنونی برگردانیم، "داده" از کارواژه یِ "دادَن" بدست می آید ( PPfP در فرتورِ زیر نمایانگر همین موضوع است ) .
واژه یِ "دا" دارایِ چمار ( =معنا ) هایِ گوناگونی بوده است. من در اینجا به پُرکاربردترین چمارهایِ "دا" بنابرآنچه در نبیگِ ( =کتابِ ) "فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ کهن" نوشته یِ " کریستین بارتولومه" آمده است، اشاره می کنم ( دسته بندی ها از نویسنده یِ این پیام می باشد ) :
1 ) دادن، بخشیدَن، اعطاء کردن، اهدا کردن، پیشکش کردن
1. 1 ) تهیه کردن، تدارک دیدن، فراهم ساختن
1. 2 ) تخصیص دادن، اختصاص دادن
2 ) چیزی را گذاشتن ( گذاردَن ) ، هشتَن، قراردادن
2. 1 ) zurechtlegen: ( به گونه ای چیزها را "قراردادن/چیدن/گذاشتن" که برایِ انجامِ کاری " آماده باشد". ) حاضر و آماده کردن، آماده گذاشتن، مهیا کردن، تدارک دیدن، درست کردن، ترتیب دادن
2. 2 ) تعیین کردن ( معین کردن ) ، برقرار کردن، گماردن ( اختصاص دادن ) ، بنا نهادَن ( بنیاد نهادن )
2. 3 ) کسی را " گُماردن" بعنوانِ - ، کسی را "گماردن/اختصاص دادن" برایِ - ، کسی را " تعیین کردن" برایِ - ، کسی را "منصوب کردن" برایِ - ،
2. 4 ) به کسی در دستانش تحویل دادن ( =به دستانِ کسی تحویل دادن )
3 ) فرآوردَن، پدیدآوردن، به وجود آوردَن، آفریدَن
4 ) چیزی را در اختیار گرفتن، دریافت کردن، بدست آوردن
5 ) ( چیزی یا کاری ) را انجام دادن، کردن، راه انداختن
6 ) "واداشتن" به ( کاری ) ، "یاری رساندن" برایِ ( انجام کاری )
6. 1 ) کسی را " واداشتن" برایِ ( انجام کاری ) ، به کسی "یاری رساندن" برایِ ( انجامِ کاری )
7 ) قصد و برنامه برایِ انجام کاری داشتن، تصمیم به انجامِ کاری گرفتن، درصدد بودن، برآن شدن
7. 1 ) برای خود "هدف ( تصمیم و برنامه ) داشتن، هدف گذاری کردن"
8 ) پَست کردن، پایین آوردن، خوار کردن، بدنام کردن
بنابرآنچه در نبیگِ "فرهنگِ واژه هایِ اوستا" آمده است، "دا" دارایِ چمارهایِ زیر نیز آمده است:
9 ) دانستَن، اندیشیدن
10 ) چیدن و بُریدنِ ( کاه و گیاه با داس )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
بخشِ 2 - " آختَن/آزیدَن":
بُن کنونیِ " آختَن"، " آز" می باشد.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
اکنون دریافته می شود که "داختن" به چمِ " انجام دادن، کردَن" به گزینه یِ ( 5 ) از چمارهایِ بالا اشاره دارد. "دا" در زبانِ اوستایی در این چمار برابر با " facere "در لاتین و " tun، betaetigen، leisten " در زبانِ آلمانی است و با واژه یِ " do" در زبانهایِ اروپایی و " tun" در زبانِ آلمانی به چمِ " کردَن" "همریشه" است. واژگانِ اوستاییِ "دایات، دایاو، دایَتَ" به چمِ "بجا آوردن" همگی برآمده از واژه یِ "دا" در چمارِ ( 5 ) هستند.
همچنین "داختَن" به چمِ "دانستَن" نیز به گزینه یِ ( 9 ) از چمارهایِ بالا اشاره دارد.
ولی ما اکنون می خواهیم به شیوه یِ "بازی هایِ زبانیِ ویتگنشتاین" کارواژه یِ "پرداختن" را واکاویم:
1 - در یک بازیِ زبانی فردِ X می گوید: این پول را "بپرداز".
در اینجا "دا" در کارواژه یِ "پرداختَن" چنانکه از چمارهایِ بالا دریافته می شود، به "دادن" اشاره دارد؛یعنی گزینه ( 1 ) از چمارهایِ بالا.
2 - در یک بازیِ زبانیِ دیگر فردِ Y می گوید: فلان بازیکن این توپ را برایِ بهمان بازیکن ساخته و "پرداخته" می کند. یا وی در جایِ دیگری می گوید: فلان رویکرد ساخته و "پرداخته" یِ بهمان اندیشه است.
در اینجا "دا" در واژه یِ "پرداخته" به چمِ "مهیاکرده/شده، درست کرده/شده" می باشد؛یعنی گزینه هایِ ( 1. 1 ) و ( 2. 1 ) از چمارهایِ بالا.
3 - در یک بازیِ زبانیِ دیگر فردِ Z می گوید : من به این پُرسمان خواهم "پرداخت".
در اینجا "پرداخت/پرداختَن" به کدامیک از چمارهایِ بالا اشاره دارد؟
چنین دریافته می شود که "پرداختن" دراینجا به چمِ "مشغول شدن، سروکار داشتن" است.
چنانکه در یکی از فرتورهایِ زیر پیداست، "دا" برپایه یِ گزینه یِ ( 5 ) در بالا به چمِ " betaetigen " در زبانِ آلمانی است. در همین زبانِ آلمانی واژه یِ " taetig sein " به چمِ "مشغول بودن" است که با واژه یِ "پرداخت/پرداختن" در بازیِ زبانیِ فردِ Z اینهمان است. واژه یِ " taetig" همریشه و همخانواده با کارواژه یِ " betaetigen" است؛ چنانکه در کارواژه یِ " be. taetig. en" داریم:
"be" پیشوند است/"taetig" در بالا آمده است/"en" نشانه یِ مصدری در زبانِ آلمانی.
از همین رو "پرداخت/پرداختن" در بازیِ زبانیِ Z به چمارِ "انجام دادن، کردن، بجاآوردن، راه انداختن" اشاره دارد یعنی گزینه یِ ( 5 ) .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پرسشِ1:
درباره یِ واژگانِ "انداختن" و " ویداختن/گُداختن" و. . . چه می توان گفت؟
پاسخ:هر کدام از این واژگان باید جداگانه بررسی شوند.
برای نمونه من به "داختن/دازیدن" در کارواژه یِ " ویداختَن/گُداختن" و یا "انداختن" به چمِ "اندازه ( گیری ) کردن" چنانکه برآمده از "دا" و " آختن" باشد، باورمند نیستم.
( شاید در آینده آنها را در پانوشتِ واژگانِ " گُداختن" و "انداختن/اندازه" بررسی کنم. )
پرسشِ 2:
من باور دارم در کارواژه یِ " انداختن" به چمِ "پرت کردن، رها کردن" ، "داختن" برآمده از "دا" و " آختَن" است ولی پرسش اینجاست که
آیا "انداختن" در اینجا به پیشوندِ " اَن/هَن" اشاره دارد یا پیشوندِ نفی کننده یِ " اَن/اَنا"؟
( اینهم باید جداگانه بررسی شود. )
پیش آوریِ چنین پرسشهایی نباید مایه یِ دلسردیِ زبانشناسان شود؛ زیرا چنانچه جدایِشی میانِ کارواژه ها رُخ دهد، راه برایِ پیشوندهایِ دیگر و در پیِ آن نوکارواژگان باز می شود.
نکته 1:
چنانچه برپایه یِ پرسشِ 1، "داختن" در "پرداختن" و "گداختن/انداختن" ناهمسان باشند، باید در آوایِ یکی از آنها دست برده یا اگر ریشه هایِ باستانیِ آنها ناهمآوا باشند، باید به ریشه هایِ باستانیِشان واگردیم ( =مراجعه کنیم ) .
پرسشِ 3 و نکته 2:
آیا کارواژه هایِ "دادَن" و "داختَن" که هر دو برآمده از "دا" یکی با نشانه یِ مصدریِ " دَن" و دیگری با " ( آ ) ختن" است، اینهمان هستند؟نَخیر. اگر شما یک "بازیِ زبانی" پیش آورید که در آن "دادَن" چمدار ( =معنی دار ) باشد ولی "داختَن" نَه یا پاژگونه ( =وارونه ) ، همین برای نااینهمان دانستَنِ کارواژه هایِ "دادَن" و "داختَن" بسنده می کند.
( این دو کارواژه را با "پَزیدن" و "پَزافتَن/پَزامیدن" که هر دو برآمده از واژه یِ اوستاییِ "پَچ" یکی با نشانه یِ "دَن" و دیگری با " آفتَن/آمیدن" است، همسنجی کنید تا دریابید که چمارِ یکسانی ندارند. )
نکته 3:
همه یِ چمارهایِ "پرداختن" را می توان در واژه یِ اوستاییِ "دا" پی جویید. برای نمونه واژه یِ "پرداختَن" در پارسی میانه به چمِ " آزاد/فارغ کردَن از - " نیز بوده است که برایِ اندریافتِ ریشه یِ آن باید به واژه یِ اوستاییِ " پَئیری. دا" به چمِ "واهشتن، رها کردن" واگشت ( =مراجعه کرد ) که " پَئیری" در اوستایی همان پیشوندِ " پَر" است.
پیشنهاد1:
برایِ کارواژه هایی همچون ( to operate، to funktion و. . . ) باید برابرهایِ درخوری در زبانِ پارسی یافت. چنانکه در یکی از فرتورهایِ زیر نمایانگر است، می توان از کارواژه یِ "داختن" برایِ واژه یِ بیگانه یِ "to operate" بهره برد؛ ولی گذرایِ کارواژه یِ "داختن" یعنی "دازانیدن" پیشنهادِ بسیار درخورتری است. می توان از کارواژه یِ "دازانیدن" واژگانی همچون "دازانِش، دازانه، دازانِشگر و. . . " به جایِ واژگانی همچون " operator، operation و. . . " بهره برد. " operate" در زبانِ پارسی بیشتر به چمِ "بکار انداختن، راه انداختن" است.
( این تنها یک پیشنهاد از چندین پیشنهادم برایِ واژگانِ "to operate، to funktion" در زبانهای اروپایی و " betaetigen، funktionieren" در زبانِ آلمانی است ) .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشتها ( references ) :
1 - بخشهایِ 711 تا 723 از نبیگِ "فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ کهن" نوشته یِ "کریستین بارتولومه"
2 - رویبرگهایِ 712 تا 720 و رویبرگِ 732 از نبیگِ "فرهنگِ واژه هایِ اوستا"

پرداختنپرداختنپرداختنپرداختنپرداختن
سر و کار داشتن
دست خوش کردن به چیزی ؛ بدان پرداختن :
به که بکاری بکنی دست خوش
تا نشوی پیش کسان دستکش.
نظامی.
اشتغال ورزیدن به . . . . .
آسودن=
پرداختن :
نعوذ باﷲ اگر خلق غیب دان بودی
کسی بحال خود از دست کس نیاسودی.
سعدی ( گلستان ) .
دست به چیزی بردن ؛ پرداختن به آن. آغازیدن آن. مشغول گشتن به چیزی. کردن و بجای آوردن امری. بنا نهادن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
به نخجیر گور و به می دست برد
از این گونه یکچند خورد و شمرد.
فردوسی.
...
[مشاهده متن کامل]

وزآن پس به شادی و می دست برد
جهان را نمود او بسی دستبرد.
فردوسی.
دگر آنکه روزش بباید شمرد
بکار بزرگ اندرون دست برد.
فردوسی.
گاه کوه بیستون و گنج بادآور زنند
گاه دست سلمکی و پرده ٔ عشرا برند.
ضمیری ( از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) .
اگر دست کشتن برم روز کار
بسی بایدم رنج در روزگار.
اسدی.
بگیتی بجز دست نیکی مبر
که آید یکی روز نیکی ببر.
اسدی.
چو بشنید ازاین سان سپهدار گرد
فرستاده را دست دشنام برد.
اسدی.
دست بجنگ بردند و زن و بچه و چیزی که بدان میرسیدند گسیل می کردند. ( تاریخ بیهقی ) . چون وی گذشته شد میدان فراخ یافت و دست بتوفیر لشکر برد. ( تاریخ بیهقی ) . مطربان ترمد و زنان پای کوب و طبل زن افزون سیصد تن دست بکار بردند. ( تاریخ بیهقی ص 239 ) . مجلس شراب جای دیگر آراسته بودند آنجای شدیم تکلفی دیدم فوق الحد و الوصف ، دست بکار بردیم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 142 ) . ندیمان بنشستند و دست به شراب بردندو دوری چند بگشت. ( تاریخ بیهقی ) . دست به زاری کردن و گریستن برد. ( تاریخ بیهقی ) . تا به حدود طیسفون. . . رفتند و دست به غارت و قتل بردند. ( فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 75 ) . دست تناول آنگه به طعام برند که متعلقان و زیردستان بخورند. ( گلستان سعدی ) .
به خون کسی چون اجل برد دست
قضا چشم باریک بینش ببست.
سعدی.

واژه ی پرداختن با واژه های Pay در انگلیسی ، Pagar در اسپانیایی، Platit در روسی ، Payer در فرانسوی، Pliromi در یونانی سنجیدنی است.
سر بپرداختن از عقل: سرِ عقل را برداشتن ، سر عقل را بریدن
( ( از جان جهول دل فرو شویم
وز عقل فضول سر بپردازم ؟ ) )
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص 411. )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس