پرداخت

/pardAxt/

مترادف پرداخت: ادا، تادیه، بازدادن، کارسازی، وام گذاری، آهار، جلا، صیقل، صیقلی، صافکاری، صاف کردن

متضاد پرداخت: دریافت

معنی انگلیسی:
rendition, arrangement, defrayal, disbursement, discharge, expense, liquidation, payment, payout, reimbursement, touch, polish(ing)

لغت نامه دهخدا

پرداخت. [ پ َ ] ( مص مرخم ) اسم از پرداختن. تأدیه. ادای دین. توختن وام. || صیقل. جلا. صقل. پرداز. ( برهان ). || توجه :
همی گریختم از مردمان بکوه و بدشت
که از خدای نبودم بدیگری پرداخت.
سعدی.
- پرداخت دادن ؛ مهره زدن. صیقل دادن. جلا دادن.
- پرداخت کردن ؛ ادا کردن دین وجز آن.
|| صیقلی کردن. لغزنده و تابان کردن. صیقل دادن. پاک کردن. برق انداختن. روشن کردن. مجلی و سخت صیقلی کردن. زنگ بردن. زنگ زدودن.

فرهنگ فارسی

آراستگی، آرایش وجلادادن پول، کارسازی
(مصدراسم ) ۱- پرداختن ۲- جلا صیقل . ۳- پرداز نقشها . ۴- توجه .

فرهنگ معین

(پَ ) (مص مر. ) ۱ - آرایش . ۲ - جلا، صیقل .

فرهنگ عمید

۱. آراستگی و آرایش.
۲. جلا.
۳. (بانکداری ) دادن پول، تٲدیه، کارسازی.
* پرداخت دادن: (مصدر متعدی ) صیقل زدن، جلا دادن، زنگ چیزی را زدودن.
* پرداخت کردن: (مصدر متعدی )
۱. صیقل زدن، زنگ چیزی را زدودن، جلا دادن.
۲. (بانکداری ) پول دادن به کسی دادن.

فرهنگستان زبان و ادب

{polishing} [پزشکی-دندان پزشکی، خوردگی، مهندسی مواد و متالورژی] [پزشکی-دندان پزشکی] 1. برداشتن و زدودن رنگانه از سطح مینای دندان.2. صیقلی و براق کردن ترمیم یا پرکردگی دندان [مهندسی مواد و متالورژی] فرایند صاف کردن سطح فلز با مواد ساینده
{retouch, retouche (fr. )} [عمومی] دست کاری عکس بعد از ظهور برای بهتر کردن کیفیت آن

واژه نامه بختیاریکا

پختار

دانشنامه آزاد فارسی

در قالی بافی، به معنای گرفتن پرزهای اضافی روی کار و در نتیجه یکنواخت و صاف کردن خواب متن قالی. کار پرداخت قالی قبلاً با قیچی های بلند، مقراض فرش، صورت می گرفت و اکنون با ماشین پرداخت زنی صورت می گیرد. پرداخت در رنگرزی به معنای جلادادن است.

جدول کلمات

واریز

مترادف ها

finish (اسم)
خاتمه، پرداخت، پایان، فرجام، ختم، پرداخت رنگ وروغن، دست کاری تکمیلی، پرداخت کار

expenditure (اسم)
صرف، پرداخت، هزینه، خرج، بر امد، مصرف

settlement (اسم)
مسکن، توافق، تعدیل، تسویه، تصفیه، ته نشینی، پرداخت، واریز، کلنی، زیست گاه

emolument (اسم)
درامد، پرداخت، حقوق، مداخل، مقرری، مواجب

pay (اسم)
پرداخت، اجرت، تادیه، حقوق ماهیانه

remuneration (اسم)
اجر، پرداخت، پاداش، سزا

polish (اسم)
ارایش، جلا، صیقل، پرداخت، واکس زنی

burnish (اسم)
جلا، صیقل، پرداخت

payment (اسم)
پرداخت، پول، وجه، قسط، تادیه، کارسازی

fee (اسم)
پرداخت، امتیاز، پاداش، مزد، پول، دستمزد، شهریه، اجرت، پردازه، پردازانه

disbursement (اسم)
پرداخت، هزینه، خرج

outlay (اسم)
پرداخت، هزینه، خرج، مبلغ سرمایه گذاری شده

hire (اسم)
پرداخت، مزد، کرایه، اجرت، اجاره

payoff (اسم)
پرداخت، نتیجه نهایی، جزای کیفر

remittance (اسم)
پرداخت، انتقال، پول، تادیه، وجه ارسالی، فرستادن پول

remitment (اسم)
پرداخت، انتقال، ارسال وجه

فارسی به عربی

انفاق , انفق , ثقل , حریر , حوالة مالیة , دفع , دفعة , صقیل , مستوطنة

پیشنهاد کاربران

پولیش
به کاری پرداختن=همت کردن
اژه پرداخت
معادل ابجد 1207
تعداد حروف 6
تلفظ pardāxt
نقش دستوری اسم
ترکیب ( بن ماضیِ پرداختن، اسم مصدر )
مختصات ( پَ ) ( مص مر. )
آواشناسی pardAxt
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
...
[مشاهده متن کامل]

منبع واژگان مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی عمید
واژه پرداخت از ریشه ی پرداختن هست.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
واژه پرداختن
معادل ابجد 1257
تعداد حروف 7
تلفظ pardāxtan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [پهلوی: pardāxtan] ‹پردختن، پردازیدن›
مختصات ( پَ تَ ) [ په . ] ( مص م . )
منبع واژگان مترادف و متضاد

در دندانپزشکی پرداخت کردن یا پرداخت زدن همون تراشیدن و صاف کردن دندانه
Give money for something
کارسازی

اجرا تعهدی که موضوع آن وجع نقد باشد.
due
Your rent falls due ( = must be paid ) on the first of the month
اجاره تون رو اول هر ماه باید پرداخت کنید
settlement
پرداخت ( بدهی )
واریز، ادا، تادیه، بازدادن، کارسازی، وام گذاری، آهار، جلا، صیقل، صیقلی، صافکاری، صاف کردن
پرداخت:[اصطلاح حقوق] اجراء تعهدی که موضوع آن وجه نقد باشد.
یعنی خرج کردن

پرداخت نیز به معنای دیگری هم هست.
به معنای مشغول کاری شد
مثال . دهخدا در همان زمان به فرا گرفتن زبان فرانسوی پداخت.
دراین جمله پرداخت یعنی وقت گذاشتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس