پرخاش کردن. [پ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) درشتی کردن. مغالظت کردن. تندی کردن. تشدّد کردن. عتاب کردن. معاتبه : چو نیکی کند کس تو پاداش کن وگر بد کند نیز پرخاش کن.
فردوسی.
ای شب نکنی آنهمه پرخاش که دوش راز دل من مکن چنان فاش که دوش دیدی چه دراز بود دوشینه شبم هان ای شب وصل آنچنان باش که دوش.
عنصری.
پرخاش مکن سخن بیاموز از من چه رمی چو خر ز قسور.
ناصرخسرو.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- ستیزیدنمنازعه کردن. ۲- تندی کردن درشتی کردن توپ و تشر رفتن عتاب کردن معاتبه .
فرهنگ معین
(پَ. کَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - بحث کردن ، منازعه کردن . ۲ - عتاب کردن ، درشتی کردن .
مترادف ها
abuse(فعل)
فحش دادن، بد بکار بردن، بد استعمال کردن، سو استفاده کردن از، بدرفتاری کردن نسبت به، به زنی تجاوز کردن، ننگین کردن، بدگویی کردن، پرخاش کردن، خوار کردن، خفت دادن، بدزبانی کردن، توهین کردن به، تجاوز به حقوق کسی کردن