لغت نامه دهخدا
پرخ. [ پ ِ رِ ] ( اِ ) گیاهی است دارای کائوچوک بسیار که در کلاکها و بیابانهای بسیار گرم میان راه بندرعباس به کرمان یا لار به بندرلنگه و میان راه چاه بهار به خاش دیده شده است وآنرا پَرَه نیز نامند .
فرهنگ فارسی
( اسم ) درختچهای از تیر. فرفیون که جزو گیاهان کائو چوئی است ودر اطراف بندر عباس بطور خودرو و وحشی دیده میشود.از شیراب. این گیاه برای ساختن کائوچو میتوان استفاده کرد پره .
گیاهی است دارای کائوچوک
فرهنگ عمید
درختچه ای خودرو که در بیابان های گرم اطراف بندرعباس، لار و چابهار می روید و شیرابه ای دارد که به کار ساختن کائوچو می خورد.
گویش مازنی
/paroKh/ جمع کردن بدن به هنگام درد و غم اندوه سر در گریبان بردن