لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
فراوان، بسیار، بزرگ، بی شمار، زیاد، متعدد، کثیر، پرجمعیت
پر، بی شمار، زیاد، پرجمعیت، کثیرالجمعیت
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پرانبه ؛ پرانبوه. پرجمعیت :
بیاکند گنجش ز گنج مهان
پرانبه شدش بارگاه از شهان.
اسدی ( گرشاسب نامه ) .
بیاکند گنجش ز گنج مهان
پرانبه شدش بارگاه از شهان.
اسدی ( گرشاسب نامه ) .