پرتوان
/portavAn/
مترادف پرتوان: پرزور، پرطاقت، توانمند، زورمند، قادر، قدرتمند، قوی، نیرومند، خستگی ناپذیر، نستوه
متضاد پرتوان: ناتوان
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
۲. سخت، شدید.
پیشنهاد کاربران
بسیارتوش ؛ پرزور. پرقوت. پرتوان :
از آن نامداران بسیارتوش
یکی بود بینادل و تیزهوش.
فردوسی.
از آن نامداران بسیارتوش
یکی بود بینادل و تیزهوش.
فردوسی.
فراخ توان
توانایی که از حد معمول بیشتر است