پرتابیدن. [ پ َ دَ ]( مص ) پرتاب کردن. گشاد دادن. رها کردن : چون تیر سخن راست کن آنگاه بگویش بیهوده مگو چوب مپرتاب ز پهنا.ناصرخسرو.
۱. پرتاب کردن، پرت کردن: چون تیر سخن راست کن آنگاه بگویش / بیهوده مگو، چوب مپرتاب ز پهنا (ناصرخسرو: ۵ ).۲. افکندن.
پَرتابیدَن [برامده از پرتاب و ـیدن]: شیءای را با اعمال نیروی اولیه بهش، در هوا حرکت دادنمنابع• https://vn.amoosin.com/wiki/پرتابیدنتوشه یِ بُخل میندوز که دود است و غبارسوزنِ کینه �مپرتاب� که خنجر گردد ( پروین اعتصامی )+ عکس و لینک