پربار

/porbAr/

معنی انگلیسی:
fecund, generous, pregnant, productive, prolific

لغت نامه دهخدا

پربار. [ پ ُ ] ( ص مرکب ) ( درخت... ) بسیاربار. بسیارمیوه. مقابل کم بار :
تا بگفتاری پربار یکی نخلی
چون بفعل آئی پرخار مغیلانی.
ناصرخسرو.
|| که شار و غِش بسیار دارد ( زر و سیم و غیره ).

پربار. [ پ َ ] ( اِ ) خانه تابستانی. ( برهان ). پروار. پربال. پَرباره. پرباله. ( شعوری ). پرواره. فروار. فرواره. فروال. فرواله. بالاخانه. غرفه.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- خان. تابستانی.۲- بالاخانه غرفه .
( صفت ) ۱- درختی که بار بسیار دارد پر میوه پر ثمر مقابل کم بار. ۲- که شار و غش بسیار دارد (زر و سیم و غیره ).

فرهنگ معین

(پَ ) (اِ. ) ۱ - خانة تابستانی . ۲ - بالاخانه .
(پُ ) (ص . ) دارای فایدة زیاد.

فرهنگ عمید

= فروار
۱. درختی که میوۀ بسیار دارد، پرمیوه، پُربَر، پرثمر.
۲. دارای فایدۀ بسیار: سخنان پُربار.

فرهنگستان زبان و ادب

{high-rate} [مهندسی محیط زیست و انرژی] یکی از ویژگی های فرایندهای تصفیۀ زیستی فاضلاب که در آن بار مواد آلی بیش ازحدِ متعارف است

مترادف ها

proliferous (صفت)
شکوفان، پربار، قابل تکثیر، تکثیر شونده

plenteous (صفت)
وافر، سرشار، پربار

loaded (صفت)
پر، مست، مملو، بار شده، پربار، دارای پول زیاد، پولدار

weighty (صفت)
موثر، مهم، سنگین، وزین، پربار، با نفوذ

productive (صفت)
تولید کننده، پربار، حاصلضرب، مولد ثروت، پر حاصل

overloaded (صفت)
پربار

فارسی به عربی

ثقیل

پیشنهاد کاربران

گران بار
حاصل خیز
بارور
پرمیوه
پرمحصول
پر ثمر
پرپشت
پرمحصول
زیاد داشتن

بپرس