بماند ستم دلتنگ بخانه در چون فنگ
ز سرما شده چون نیل سر و روی پرآژنگ.
حکاک.
بدان کاخ بنشست بوزرجمهربدید آن پرآژنگ چهر سپهر.
فردوسی.
بیامد نهم روز بوزرجمهرپر از آرزو دل پر آژنگ چهر.
فردوسی.
نه بخشایش آرد بکس بر نه مهردژ آگاه دیوی پرآژنگ چهر.
فردوسی.
برین نیز بگذشت چندی سپهرپرآژنگ شد روی بوزرجمهر.
فردوسی.
تو با دشمنت رخ پرآژنگ داربداندیش را چهره بیرنگ دار.
فردوسی.
یکی نامه بنوشت پر داغ و دردپرآژنگ رخ لب پر از باد سرد.
فردوسی.
پراکنده گشت آن بزرگ انجمن همه رخ پرآژنگ و دل پرشکن.
فردوسی.
بگفت این و بیرون شد از پیش اوی پر از خشم جان و پرآژنگ روی.
فردوسی.
پس پرده رفتی چرا چون زنان بروی پرآژنگ غازه زنان.
اسدی.